صفت تفضیلی:
more preciousصفت عالی:
most preciousقیمتی، گرانبها، نفیس، باارزش، ارزشمند، گرانقیمت، گرانمایه
His delay caused the loss of a precious opportunity.
تأخیر او موجب از دست رفتن یک فرصت باارزش شد.
We must protect our planet's precious resources.
ما باید از منابع ارزشمند سیارهمان محافظت کنیم.
a precious jewel
گوهر گرانبها
precious metals
فلزات قیمتی
our precious civil rights
حقوق مدنی ارزشمند ما
alas for the precious life that has flown by...
افسوس بر آن عمر گرانمایه که بگذشت…
عزیز، محبوب، گرامی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
My grandmother gave me her precious necklace.
مادربزرگم گردنبند محبوبش را به من داد.
precious memories
خاطرات عزیز
وسواسی، سختگیر، پرتکلف، پرتصنع
At times his poetry tends to become precious.
گهگاه شعر او پرتصنع میشود.
خیلی، بسیار، زیاد
She said precious little.
خیلی کم حرف زد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «precious» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/precious