شکل جمع:
darlingsمحبوب، عزیز
He soon became a darling of the multitudes.
او بزودی محبوب تودههای مردم شد.
my darling who went to no school and yet could write
نگار من که به مکتب نرفت و نامه نوشت
Our new teacher is a darling.
معلم جدید ما آدم دوست داشتنی است.
Open the door, darling.
در را باز کن عزیزم.
محبوب، عزیز
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
when her darling baby died
وقتی که فرزند عزیزش مرد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «darling» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/darling