با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Darling

ˈdɑːrlɪŋ ˈdɑːlɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    darlings

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    محبوب، عزیز
    • - He soon became a darling of the multitudes.
    • - او بزودی محبوب توده‌های مردم شد.
    • - my darling who went to no school and yet could write
    • - نگار من که به مکتب نرفت و نامه نوشت
    • - Our new teacher is a darling.
    • - معلم جدید ما آدم دوست داشتنی است.
    • - Open the door, darling.
    • - در را باز کن عزیزم.
  • adjective
    محبوب، عزیز
    • - when her darling baby died
    • - وقتی که فرزند عزیزش مرد
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد darling

  1. noun sweetheart, favorite person
    Synonyms: angel, apple of one’s eye, baby, beloved, boyfriend, dear, dearest, dearie, dear one, fair-haired boy, flame, friend, girlfriend, heart’s desire, honeybunch, lamb, light of my life, love, lover, one and only, pet, precious, sugar, sweetie, treasure, truelove
    Antonyms: enemy, foe

ارجاع به لغت darling

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «darling» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/darling

لغات نزدیک darling

پیشنهاد بهبود معانی