با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Darn

dɑːrn dɑːn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adjective adverb interjection
    رفوکردن، رفو، لعنتی، فحش
    • - My mother used to darn our socks.
    • - مادرم جوراب‌های ما را رفو می‌کرد.
    • - His trousers are full of darns.
    • - شلوارش پر از رفوکاری است.
    • - Where did you put that darned book?
    • - آن کتاب لعنتی را کجا گذاشتی؟
    • - Darn it! I am tired of calling him!
    • - اه - از بس صدایش زدم خسته شدم!
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد darn

  1. interjection damn
    Synonyms: confound it, cripes, damn it, dang, darnation, doggone, drat, gosh-darn

Idioms

  • darn it!

    (نشان خشم یا آزردگی) اه!، وای!

ارجاع به لغت darn

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «darn» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/darn

لغات نزدیک darn

پیشنهاد بهبود معانی