آیکن بنر

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Darn

dɑːrn dɑːn

معنی darn | جمله با darn

noun adjective adverb interjection

رفوکردن، رفو، لعنتی، فحش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

My mother used to darn our socks.

مادرم جوراب‌های ما را رفو می‌کرد.

His trousers are full of darns.

شلوارش پر از رفوکاری است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Where did you put that darned book?

آن کتاب لعنتی را کجا گذاشتی؟

Darn it! I am tired of calling him!

اه - از بس صدایش زدم خسته شدم!

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد darn

  1. interjection damn
    Synonyms:
    damn it damn dang darnation drat confound it gosh-darn cripes

Idioms

darn it!

(نشان خشم یا آزردگی) اه!، وای!

ارجاع به لغت darn

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «darn» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/darn

لغات نزدیک darn

پیشنهاد بهبود معانی