گذشتهی ساده:
damnedشکل سوم:
damnedسومشخص مفرد:
damnsوجه وصفی حال:
damningشکل جمع:
damnsلعنت کردن، لعنت، فحش، بسیار، خیلی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He will be damned in hell!
او به آتش جهنم سوخته خواهدشد!
The play was damned by the critics.
نقدگران، نمایش را به باد انتقاد گرفتند.
Democracy is damned when its leaders are corrupt.
دموکراسی که رهبران آن فاسد باشند، محکوم به شکست است.
Damn! I cut my hand again!
اه، دوباره دستم را بریدم!
I know damn well what to do.
خوب میدانم چکار باید کرد.
His father is ill but he doesn't give a damn.
پدرش مریض است؛ ولی او عین خیالش نیست.
He was taken to jail? I don't give a damn!
بردنش زندان؟ به جهنم!
This job is not worth a damn!
مرده شور این شغل را ببرد! این شغل یک غاز نمیارزد!
(انگلیسی - عامیانه) تقریباً، نزدیک به
با دلسردی و بیعلاقگی تعریف کردن (که اثرش مثل تکذیب کردن باشد)
(عامیانه - ناپسند) اصلاً اعتنا و توجه نکردن
(عامیانه - ناپسند) بیارزش، خیلی بد
(نشان تعجب) عجب!، دنیا را چه دیدی!
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «damn» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/damn