گذشتهی ساده:
punishedشکل سوم:
punishedسومشخص مفرد:
punishesوجه وصفی حال:
punishingادب کردن، تنبیه کردن، گوشمال دادن، مجازات کردن، کیفر دادن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The father punished his children.
پدر فرزندانش را ادب کرد.
to punish a murderer by hanging
آدمکش را با دار زدن تنبیه کردن
the punishing rays of the sun
اشعهی آزاردهندهی خورشید
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «punish» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/punish