Flog

flɑːɡ flɒɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    flogged
  • شکل سوم:

    flogged
  • سوم‌شخص مفرد:

    flogs
  • وجه وصفی حال:

    flogging

معنی و نمونه‌جمله

verb - intransitive adverb
شلاق زدن، تازیانه زدن، تنبیه کردن، انتقاد سخت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- In the past they used to flog students.
- در گذشته شاگردان را چوب می‌زدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flog

  1. verb whip, lash
    Synonyms: beat, belt, cane, castigate, chastise, ferule, flagellate, flax, flay, give the cat o’nine tails, hide, hit, larrup, lather, leather, paddle, scourge, spank, strike, stripe, tan one’s hide, thrash, trounce, wax, whack, whale, whomp, whop

ارجاع به لغت flog

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flog» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/flog

لغات نزدیک flog

پیشنهاد بهبود معانی