فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Flagellate

ˈflædʒəleɪt ˈflædʒəleɪt ˈflædʒəleɪt ˈflædʒəleɪt

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adjective

تاژک‌دار، شلاق زدن، تازیانه زدن، تاژک‌دار شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

Mourners flagellated themselves.

عزاداران به خود تازیانه می‌زدند.

The papers flagellated his conduct.

روزنامه‌ها از رفتارش انتقاد کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flagellate

  1. verb whip, lash
    Synonyms:
    hit beat thrash flog lash spank belt flay tan beat the living daylights out of tan someone’s hide

ارجاع به لغت flagellate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flagellate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flagellate

لغات نزدیک flagellate

پیشنهاد بهبود معانی