با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Spank

spæŋk spæŋk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    spanked
  • شکل سوم:

    spanked
  • سوم شخص مفرد:

    spanks
  • وجه وصفی حال:

    spanking

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive
با دست به کفل زدن، در کونی زدن، به‌سرعت حرکت کردن
- The mother spanked her child.
- مادر به کودک خود در کونی زد.
- The sailboat came down spanking before the breeze.
- قایق بادی که به‌سرعت در نسیم حرکت می‌کرد، سر رسید.
- He used to spank around in a new car.
- او معمولاً با ماشین نو تند رانندگی می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spank

  1. verb slap, usually on bottom
    Synonyms: belt, blip, box, buffet, cane, chastise, clobber, clout, cuff, flax, flog, hide, larrup, lash, lather, leather, lick, paddle, punch, punish, put over one’s knee, smack, sock, tan, tan one’s hide, thrash, trim, wallop, welt, whip, whup

ارجاع به لغت spank

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spank» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spank

لغات نزدیک spank

پیشنهاد بهبود معانی