سومشخص مفرد:
whipsوجه وصفی حال:
whippingشکل جمع:
whipsتازیانه، شلاق، حرکت تند و سریع و با ضربت، شلاق زدن، تازیانه زدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a riding whip
شلاق سواریکاری
The whip of the wire that was suddenly cut.
حرکت شلاقوار سیمی که ناگهان بریده شد.
The thief whipped out a knife.
سارق ناگهان چاقو کشید.
Offenders were whipped in public.
متخلفان را در ملأ عام شلاق زدند.
He was trying to whip up the old mare.
میکوشید که مادیان پیر را به حرکت در بیاورد.
The rain whipped her face.
باد بر چهرهی او تازیانه مینواخت.
whipped egg whites
سفیدهی تخممرغ زدهشده
We whipped them 5 to 3.
پنج به سه آنها را شکست دادیم.
She whipped out of the house.
بهسرعت از خانه بیرون رفت.
flags whipping on the roof
پرچمهایی که روی بام در اهتزاز بودند
The branch whipped back and hit me in the face.
شاخه شلاقوار به عقب برگشت و به صورتم خورد.
Who whipped my umbrella?
چتر مرا کی دزدید؟
to whip up enthusiasm
سر اشتیاق آوردن
گرد آوردن، جلسه تشکیل دادن (بهویژه توسط رئیس فراکسیون حزب در پارلمان)
1- انگیزاندن، برانگیختن، تحریک و تهییج کردن، شورانیدن 2- (عامیانه - با سرعت و مهارت) تهیه کردن، آماده کردن، مهیا کردن
get (or hold) the whip hand over somebody
(انگلیس - عامیانه) بر کسی مسلط بودن
(عامیانه) باشدت عمل بهصورت دلخواه در آوردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «whip» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/whip