سومشخص مفرد:
whipsوجه وصفی حال:
whippingشکل جمع:
whipsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
گرد آوردن، جلسه تشکیل دادن (بهویژه توسط رئیس فراکسیون حزب در پارلمان)
1- انگیزاندن، برانگیختن، تحریک و تهییج کردن، شورانیدن 2- (عامیانه - با سرعت و مهارت) تهیه کردن، آماده کردن، مهیا کردن
get (or hold) the whip hand over somebody
(انگلیس - عامیانه) بر کسی مسلط بودن
(عامیانه) باشدت عمل بهصورت دلخواه در آوردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «whip» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/whip