(گلوله و غیره) در کردن، گلوله زدن، (از کمان و غیره) رها کردن، پرتاب کردن، زدن، رها شدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
Steam shoots out of the opening.
بخار از دهانه فوران میکند.
The stolen glances which the lovers shot at each other.
نگاههای دزدکی که عشاق به هم میکردند.
if you have questions, shoot!
اگر سؤالی دارید بپرسید!
Mahnoosh shot an inviting smile at me.
مهنوش لبخند وسوسهانگیزی به من زد.
This war movie was shot in California.
این فیلم جنگی در کالیفرنیا برداشته شده بود.
He shoots heroin every night.
هرشب هروئین میزند.
From twenty feet away, he shot the ball right into the basket.
از فاصلهی بیست فوتی توپ را درست توی حلقه پراند.
He shot the ball into the goal.
توپ را توی دروازه شوت کرد.
Water was shooting with tremendous pressure from the broken pipe.
از لولهی شکسته آب با فشار زیاد پرتاب میشد.
Zary shot out a few angry words.
زری چند حرف خشمآمیز زد.
We don't shoot traitors, we hang them.
ما خائنها را تیرباران نمیکنیم، آنها را به دار میزنیم.
He likes to shoot rabbits.
او دوست دارد خرگوش شکار کند.
Shooting elephants is no longer allowed.
شکار فیل، دیگر مجاز نیست.
to shoot marbles
تیلهبازی کردن
to shoot a round of gulf
یک دور گلف بازی کردن
snakes shooting out their tongues
مارهایی که زبان خود را بیرون میپرانند
to shoot an elevator up ward
آسانسور را مثل برق بالا بردن
The car shot forward with a jerk.
اتومبیل با یک تکان به جلو پرید.
He shot the dishes into the sink.
ظرفها را توی ظرفشویی انداخت.
volcanoes shooting molten rock into the air
آتشفشانهایی که سنگ گداخته به هوا پرتاب میکنند
Some snakes shoot their venom.
برخی مارها زهر خود را پرتاب میکنند.
Black smoke was shooting out from the chimney.
دود سیاه از دودکش بیرون میزد.
Does a porcupine really shoot its spines?
آیا جوجهتیغی واقعاً تیغ میپراند؟
Now plants are shooting out buds.
اکنون گیاهان شکوفه درمیآورند.
The hunter shot a deer.
شکارچی یک آهو زد.
He has shot two people.
او دو نفر را تیر زده است.
to shoot an arrow
تیر انداختن (با کمان)
to shoot a rifle
تفنگ در کردن
to shoot a missile
موشک انداختن
to shoot laser beams at the moon
پرتو لیزر به ماه انداختن
فیلمبرداری کردن، عکسبرداری کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
With this camera you can easily shoot birds in flight.
با این دوربین بهآسانی میتوانید از پرندگان درحال پرواز عکس بگیرید.
آمپول زدن
درد کردن، سوزش داشتن
a shooting pain in my feet
تیر کشیدن پاهایم
جوانه زدن
شکار، تیراندازی
a wild turkey shoot
شکار بوقلمون وحشی
انشعاب، رویش انشعابی، رویش شاخه، جوانه
green shoots around the old tree trunk
جوانههای سبز اطراف تنهی درخت کهنسال
(عامیانه) تلاش کردن (برای چیزی)، هدفگیری کردن، کوشیدن
1- سرنگون کردن، به زیر افکندن 2- (عامیانه) ردکردن، وازدن، تباه کردن
1- سریع رشد کردن 2- با چندین گلوله زدن 3- مواد مخدر تزریق کردن
عجولانه یا بدون فکر عمل کردن یا حرف زدن، نسنجیده کار کردن
(امریکا - عامیانه) 1- با بیفکری حرف زدن، نسنجیده سخن گفتن، حرف پراندن 2- پز دادن، رجز خواندن
صادقانه عمل کردن یا حرف زدن
1- (قمار) موجودی خود را شرطبندی کردن، رست زدن 2- حداکثر کوشش را کردن
(امریکا - عامیانه) 1- (پوکر) رست زدن، همهچیز را یکباره به خطر انداختن 2- سخت کوشیدن، بهشدت تقلا کردن
گپ زدن، اختلاط کردن، از این در و آن در حرف زدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «shoot» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shoot