سراسیمه، باشتاب، (در گفتوگو) گریزان، تسریع کردن، عجله کردن، سراسیمه رفتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He sent ambassadors hotfoot to the Turks.
با شتاب نزد ترکان سفیر فرستاد.
They were hotfooting it North.
آنان با شتاب به سوی شمال میرفتند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hotfoot» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hotfoot