فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Hurtle

ˈhɜrːt̬l ˈhɜːtl

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive adverb

خوردن، تصادف کردن، مصادف شدن، پرت کردن، انداختن، پیچ دادن، ازدحام

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

Comets hurtling in space at astounding speeds.

ستاره‌های دنباله‌داری که در فضا با سرعت‌های شگفت‌انگیز می‌شتابند.

The truck suddenly hurtled toward the line of students.

ناگهان کامیون به‌سرعت به طرف صف شاگردان چرخید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Indians were hurtling stones from the hilltop.

سرخپوستان از بالای تپه سنگ پرتاب می‌کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hurtle

  1. verb plunge, charge
    Synonyms:
    rush speed charge lunge race push fly shoot tear scoot collide bump scramble rush headlong spurt

ارجاع به لغت hurtle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hurtle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hurtle

لغات نزدیک hurtle

پیشنهاد بهبود معانی