پرواز کردن، به پرواز درآوردن، (بادبادک و غیره) هوا کردن، در اهتزاز بودن، به اهتزاز آوردن، (پرچم و غیره) افراشتن، (به تندی) حرکت کردن، (به سرعت) باز یا بسته شدن، زود گذشت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
The missile can fly hundreds of miles.
این موشک میتواند صدها مایل پرواز کند.
to fly a kite
بادبادک هوا کردن
Birds fly.
پرندگان پرواز میکنند.
This airplane will fly to Tabriz.
این هواپیما به تبریز پرواز خواهد کرد.
When the enemy approached, bullets began to fly.
دشمن که نزدیک شد، گلولهباران آغاز گردید.
He flew out of the room in a rage.
با کمال خشم از اتاق بیرون شتافت.
She flew at me with clenched fists.
با مشتهای گرهکرده به من پرید.
He flew into a violent rage.
او دستخوش خشم بسیار شدیدی شد.
The window flew open.
یک دفعه پنجره باز شد.
Each ship flies its own country's flag.
هر کشتی پرچم کشور خود را میافرازد.
I always fly with Iran Air.
من همیشه با ایرانایر پرواز میکنم.
The starling flew from the tree.
سار از درخت پرید.
سفر با هواپیما سفر کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی سفر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I am flying tomorrow.
فردا (با هواپیما) پرواز میکنم.
(عامیانه) موفقیت آمیز بودن، پذیرفتنی بودن
Your explanations just won't fly.
توضیحات شما اصلاً پذیرفتنی نیست.
گریختن، فرار کردن
My friends fly from me and my enemy's laugh at me.
دوستان از من میگریزند و دشمنان بر من میخندند.
خلبانی کردن، به پرواز در آوردن، پرواز دادن، پست کردن هوایی
پرواز، پرش، مگس، حشره پردار، پروانه، حشرات مضر، ملخ، انگل، طعمه، ناخوشی گیاهی که توسط حشرات انگلی ایجاد می شود
The room was full of flies.
اتاق پر از مگس بود.
Like flies to wanton boys are we to the gods.
(شکسپیر) نزد خدایان ما همچون مگس نزد کودکان بازیگوش هستیم.
(they are) like flies on something sweet
... مگسانند دور شیرینی
جاسوس
(بیسبال) لحظه ای که هنز توپ به زمین نخورده
پوشش روی کلیدهای پیانو
طول پرچم، درازای پرچم، لبه ی پرچم، حاشیه ی پرچم
قلاب ماهیگیری (دارای پر یا زواید پرمانند برای جلب ماهی)
a dry fly
قلاب روآبی
a wet fly
قلاب زیرآبی
دکمه ی شلوار، در پارچه ای خیمه، لبه ی پارچه ای زیپ
The old man's fly was open.
زیپ شلوار پیرمرد باز بود.
(به کسی) پریدن، حملهور شدن
(سخت) برآشفتن، ازجا دررفتن
(باسرعت و بهطورناگهانی) رفتن، بهسرعت دور شدن
(امریکا - بیسبال) از بازی بیرون شدن بازیکن
زمان خیلی زود میگذرد، زمان خیلی سریع میگذرد، زمان مثل برق و باد میگذرد
1- (چیزی را) پراندن (به) 2- حملهی لفظی کردن (به)
با شتاب، فیالبداهه، بدون آمادگی قبلی، در لحظه، سریع
در حین اجرا، لحظهای (بدون توقف برنامهای که درحال اجراست)
هرچیزی که ارزش یا کارآیی چیز دیگری را کم میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fly