آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Fly

    flaɪ flaɪ

    گذشته‌ی ساده:

    flew

    شکل سوم:

    flown

    سوم‌شخص مفرد:

    flies

    وجه وصفی حال:

    flying

    شکل جمع:

    flies

    معنی fly | جمله با fly

    verb - intransitive A2

    پرواز کردن، به پرواز درآوردن، (بادبادک و غیره) هوا کردن، در اهتزاز بودن، به اهتزاز آوردن، (پرچم و غیره) افراشتن، (به تندی) حرکت کردن، (به سرعت) باز یا بسته شدن، زود گذشت

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    The missile can fly hundreds of miles.

    این موشک می‌تواند صدها مایل پرواز کند.

    to fly a kite

    بادبادک هوا کردن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Birds fly.

    پرندگان پرواز می‌کنند.

    This airplane will fly to Tabriz.

    این هواپیما به تبریز پرواز خواهد کرد.

    When the enemy approached, bullets began to fly.

    دشمن که نزدیک شد، گلوله‌باران آغاز گردید.

    He flew out of the room in a rage.

    با کمال خشم از اتاق بیرون شتافت.

    She flew at me with clenched fists.

    با مشت‌های گره‌کرده به من پرید.

    He flew into a violent rage.

    او دست‌خوش خشم بسیار شدیدی شد.

    The window flew open.

    یک دفعه پنجره باز شد.

    Each ship flies its own country's flag.

    هر کشتی پرچم کشور خود را می‌افرازد.

    I always fly with Iran Air.

    من همیشه با ایران‌ایر پرواز می‌کنم.

    The starling flew from the tree.

    سار از درخت پرید.

    verb - intransitive

    سفر با هواپیما سفر کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی سفر

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    I am flying tomorrow.

    فردا (با هواپیما) پرواز می‌کنم.

    verb - intransitive

    (عامیانه) موفقیت آمیز بودن، پذیرفتنی بودن

    Your explanations just won't fly.

    توضیحات شما اصلاً پذیرفتنی نیست.

    verb - transitive

    گریختن، فرار کردن

    My friends fly from me and my enemy's laugh at me.

    دوستان از من می‌گریزند و دشمنان بر من می‌خندند.

    verb - transitive

    خلبانی کردن، به پرواز در آوردن، پرواز دادن، پست کردن هوایی

    noun countable

    پرواز، پرش، مگس، حشره پردار، پروانه، حشرات مضر، ملخ، انگل، طعمه، ناخوشی گیاهی که توسط حشرات انگلی ایجاد می شود

    The room was full of flies.

    اتاق پر از مگس بود.

    Like flies to wanton boys are we to the gods.

    (شکسپیر) نزد خدایان ما همچون مگس نزد کودکان بازیگوش هستیم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    (they are) like flies on something sweet

    ... مگسانند دور شیرینی

    noun countable

    جاسوس

    noun countable

    (بیسبال) لحظه ای که هنز توپ به زمین نخورده

    noun countable

    پوشش روی کلیدهای پیانو

    noun countable

    طول پرچم، درازای پرچم، لبه ی پرچم، حاشیه ی پرچم

    noun countable

    قلاب ماهیگیری (دارای پر یا زواید پرمانند برای جلب ماهی)

    a dry fly

    قلاب روآبی

    a wet fly

    قلاب زیرآبی

    noun countable

    دکمه ی شلوار، در پارچه ای خیمه، لبه ی پارچه ای زیپ

    The old man's fly was open.

    زیپ شلوار پیرمرد باز بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد fly

    1. verb take to the air, usually employing wings
      Synonyms:
      take off wing soar glide float hover dart dash rush speed zip zoom shoot travel mount climb cross reach operate pilot control maneuver dive whiz hurry flit flutter sail skim skirt jet jet out jet over scud circle circumnavigate buzz take wing take a hop fleet drift swoop remain aloft sky out wing in aviate barnstorm flat-hat seagull bend the throttle
      Antonyms:
      land walk stay on ground
    1. verb run or pass swiftly
      Synonyms:
      run dash rush speed hurry race sprint bolt dart scoot tear career hasten pass flee scamper whiz barrel breeze glide flit zoom elapse slip away roll make off go like the wind run its course hustle
    1. verb escape, flee
      Synonyms:
      run flee get away avoid bolt disappear abscond decamp withdraw hide skip clear out take off make off break run for it clear hasten away make a getaway steal away take flight light out cut and run skedaddle
      Antonyms:
      stay remain face confront

    Phrasal verbs

    fly at

    (به کسی) پریدن، حمله‌ور شدن

    fly into

    (سخت) برآشفتن، ازجا دررفتن

    fly off

    (باسرعت و به‌طورناگهانی) رفتن، به‌سرعت دور شدن

    fly out

    (امریکا - بیسبال) از بازی بیرون شدن بازیکن

    Idioms

    time flies

    زمان خیلی زود می‌گذرد، زمان خیلی سریع می‌گذرد، زمان مثل برق و باد می‌گذرد

    let fly (at)

    1- (چیزی را) پراندن (به) 2- حمله‌ی لفظی کردن (به)

    on the fly

    با شتاب، فی‌البداهه، بدون آمادگی قبلی، در لحظه، سریع

    در حین اجرا، لحظه‌ای (بدون توقف برنامه‌ای که درحال اجراست)

    fly in the ointment

    نکته‌ی منفی، نقطه‌ی خراب‌کننده، عیب ماجرا، عامل آزاردهنده

    سوال‌های رایج fly

    گذشته‌ی ساده fly چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده fly در زبان انگلیسی flew است.

    شکل سوم fly چی میشه؟

    شکل سوم fly در زبان انگلیسی flown است.

    شکل جمع fly چی میشه؟

    شکل جمع fly در زبان انگلیسی flies است.

    وجه وصفی حال fly چی میشه؟

    وجه وصفی حال fly در زبان انگلیسی flying است.

    سوم‌شخص مفرد fly چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد fly در زبان انگلیسی flies است.

    ارجاع به لغت fly

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «fly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fly

    لغات نزدیک fly

    • - flux gate
    • - fluxion
    • - fly
    • - fly (or show or wave) the flag
    • - fly agaric
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.