با شتاب، فیالبداهه، بدون آمادگی قبلی، در لحظه، سریع
This app lets you edit photos on the fly while you’re uploading them.
این اپلیکیشن اجازه میده حین بارگذاری عکس، در لحظه اونارو ویرایش کنی.
She made that speech on the fly. it wasn’t written down.
اون فیالبداهه سخنرانی کرد. هیچچیز نوشته نشده بود.
کامپیوتر در حین اجرا، لحظهای (بدون توقف برنامهای که درحال اجراست)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Modern CPUs can correct certain errors on the fly.
پردازندههای مدرن میتوانند بعضی خطاها را در لحظه اصلاح کنند.
This game generates new levels on the fly.
این بازی در حین اجرا، مراحل جدید را تولید میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «on the fly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/on-the-fly