فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Confront

kənˈfrʌnt kənˈfrʌnt

گذشته‌ی ساده:

confronted

شکل سوم:

confronted

سوم‌شخص مفرد:

confronts

وجه وصفی حال:

confronting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C2

روبه‌رو شدن با، مواجهه دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

They confronted the accused with his accusers.

متهم را با متهم‌کنندگان او روبه‌رو کردند.

He confronted his opponent in every stage of the campaign.

در تمام مراحل مبارزه جلو حریف خود ایستاد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

His confrontation with the boss cost him his job.

رودررویی او با رئیس به قیمت شغلش تمام شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد confront

  1. verb challenge
    Synonyms:
    dare face meet oppose defy resist encounter brave withstand affront scorn flout beard repel accost front tell off stand up to face up to face down go up against come up against face with go one-on-one call one’s bluff meet eyeball-to-eyeball make my day
    Antonyms:
    back down

ارجاع به لغت confront

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «confront» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/confront

لغات نزدیک confront

پیشنهاد بهبود معانی