گذشتهی ساده:
defiedشکل سوم:
defiedسومشخص مفرد:
defiesوجه وصفی حال:
defyingشکل جمع:
defiesسرپیچی کردن، تمرد کردن، مخالفت کردن، نقض کردن، زیر پا گذاشتن، نادیده گرفتن (قانون و غیره)
The rebellious teenager decided to defy her parents' curfew and stayed out late with her friends.
این نوجوان سرکش تصمیم گرفت از مقررات منع رفتوآمد والدینش سرپیچی کند و تا دیروقت با دوستانش بیرون بماند.
It is wrong to defy the orders of a superior officer.
تمرد از دستورات افسر ارشد درست نیست.
به چالش کشیدن، به چالش طلبیدن، به مبارزه طلبیدن (شخص)، تحریک کردن (برای مبارزه)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I defy you to come forward!
اگر راست میگویی بیا جلو!
Despite his age, the old man defied his physical limitations and climbed Mount Everest.
پیرمرد علیرغم سنش، محدودیتهای جسمانی خود را به چالش کشید و به قلهی اورست صعود کرد.
I defy you to jump over the fence!
اگر جرئت میکنی از روی نرده بپر!
A problem that defies solution.
مسئلهای که جوابی بر آن متصور نیست.
سرپیچی، نافرمانی
The athlete's refusal to follow the coach's instructions was seen as an act of defy.
امتناع این ورزشکار از پیروی از دستورهای مربی به عنوان عمل نافرمانی تلقی شد.
The student's defiance of the school's rules led to her suspension.
سرپیچی دانشآموز از قوانین مدرسه منجر به تعلیق او شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «defy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/defy