با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Elude

ɪˈluːd ɪˈluːd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive formal
از زیر دست در رفتن، شانه خالی کردن، روگردانیدن، سرپیچیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- to elude one's responsibilities
- از مسئولیت‌های خود شانه خالی کردن
- Success always seems to elude him no matter how hard he tries.
- به نظر می‌رسد که موفقیت همیشه از او رو می‌گرداند، مهم نیست که چقدر تلاش می‌کند.
verb - transitive
در رفتن، فرار کردن، گریختن، طفره رفتن، حاشیه رفتن
- The thief eluded the police.
- دزد از دست پلیس فرار کرد.
- Despite his best efforts, he could not elude the haunting memories of his past.
- باوجود تمام تلاش‌هایش، او نتوانست از خاطرات تلخ گذشته‌اش فرار کند.
verb - transitive formal
از ذهن پریدن، از یاد رفتن
- The answer to the question eludes me; I can't recall it.
- پاسخ این سوال از ذهن من پرید؛ نمی‌توانم آن را به یاد بیاورم.
- His name eludes me.
- اسمش را به یاد نمی‌آورم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد elude

  1. verb avoid; escape
    Synonyms: baffle, beat around the bush, be beyond someone, bilk, circumvent, confound, cop out, ditch, dodge, double, duck, eschew, evade, flee, fly, foil, frustrate, get around, get away from, give the runaround, give the slip, give wide berth to, hem and haw, not touch, outrun, outwit, pass the buck, pass up, puzzle, run around, shirk, shuck, shun, shy, stall, stay shy of, steer clear of, stonewall, stump, thwart
    Antonyms: attract, confront, encounter, entice, face, invite, meet, take on

ارجاع به لغت elude

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «elude» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/elude

لغات نزدیک elude

پیشنهاد بهبود معانی