وجه وصفی حال:
invitingدعوت کردن، طلبیدن، وعده گرفتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
He invited me to dinner.
مرا به شام دعوت کرد.
The managers were all invited to the meeting.
همهی مدیران را به جلسه دعوت کردند.
We invited all the relatives over for lunch.
همهی خویشاوندان را برای نهار به خانه دعوت کردیم.
خواندن، فراخوان کردن، فراخواندن، برخواندن، برخوان کردن، خواستار شدن، درخواست کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to invite questions and discussion
خواستار پرسش و بحث شدن
He invited me to give my views.
از من خواست که نظرم را بگویم.
منجر شدن به، انگیزاندن، سبب شدن، وسوسه کردن
Don't invite theft by leaving your key in the car!
با گذاشتن کلید در ماشین انگیزهی دزدی به وجود نیاورید!
actions that may invite scandal
اعمالی که ممکن است به افتضاح بکشد
وعده دادن
مهمان کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «invite» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/invite