گذشتهی ساده:
wooedشکل سوم:
wooedسومشخص مفرد:
woosوجه وصفی حال:
wooingاظهار عشق کردن با، عشقبازی کردن با، خواستگاری کردن، جلب لطف کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Ahmad wooed Parvin and married her.
احمد به پروین اظهار عشق کرد و با او ازدواج کرد.
to woo trouble
دنبال دردسر گشتن
a politician who tries to woo the public with flattery
سیاستمداری که میکوشد با چاپلوسی عامه را جلب کند
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «woo» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/woo