فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Woo

wuː wuː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    wooed
  • شکل سوم:

    wooed
  • سوم شخص مفرد:

    woos
  • وجه وصفی حال:

    wooing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive adverb
    اظهار عشق کردن با، عشق‌بازی کردن با، خواستگاری کردن، جلب لطف کردن
    • - Ahmad wooed Parvin and married her.
    • - احمد به پروین اظهار عشق کرد و با او ازدواج کرد.
    • - to woo trouble
    • - دنبال دردسر گشتن
    • - a politician who tries to woo the public with flattery
    • - سیاست‌مداری که می‌کوشد با چاپلوسی عامه را جلب کند
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد woo

  1. verb seek as romantic partner
    Synonyms: address, aim for, beg, bill and coo, butter up, caress, charm, chase, court, cultivate, curry favor, date, entreat, go steady, importune, keep company, make advances, make love, press one’s suit with, propose, pursue, run after, rush, seek in marriage, seek the hand of, set one’s cap for, solicit, spark, spoon
    Antonyms: ignore

ارجاع به لغت woo

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «woo» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/woo

لغات نزدیک woo

پیشنهاد بهبود معانی