فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Wood

wʊd wʊd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    woods

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable uncountable A2
    چوب
    • - The table was made of sturdy oak wood.
    • - میز از چوب بلوط محکم ساخته شده بود.
    • - The carpenter used a sturdy piece of wood to build a bookshelf.
    • - نجار از یک تکه‌چوب محکم برای ساختن قفسه‌ی کتاب استفاده کرد.
  • noun countable
    ورزش چوب (گلف)
    • - The golfer selected his favorite wood for the upcoming tournament.
    • - گلف‌باز برای مسابقات پیش‌رو چوب محبوبش را انتخاب کرد.
    • - The wood made a satisfying sound as it made contact with the golf ball.
    • - چوب هنگام تماس با توپ گلف صدای لذت‌بخشی تولید می‌کرد.
  • noun countable
    درختزار (منطقه‌ای از زمین پوشیده از درختان انبوه) (اغلب به‌صورت جمع می‌آید)
    • - He likes hunting in the woods.
    • - او دوست دارد در درختزار شکار کند.
    • - It's easy to get lost in the vast woods.
    • - گم شدن در درختزار انبوه آسان است.
  • adjective
    چوبی، ساخته‌شده از چوب
    • - wood paneling for the walls
    • - قاب چوبی برای دیوارها
    • - the wooden beams
    • - تیرهای ساخته‌شده از چوب
  • noun countable
    هیزم
    • - I gathered wood for the bonfire.
    • - برای آتش بزرگ هیزم جمع کردم.
    • - wood for the fireplace
    • - هیزم برای شومینه
  • noun countable
    الوار
    • - The kitchen cabinets were made from sturdy oak wood.
    • - کابینت‌های آشپزخانه از الوار بلوط محکم ساخته شده بودند.
    • - The log cabin was constructed out of wood.
    • - کابین چوبی از الوار ساخته شده بود.
  • noun countable
    بشکه (چوبی) (برای نگهداری نوشیدنی‌های الکلی)
    • - The brewery used large woods for the beer.
    • - کارخانه‌ی آبجوسازی از بشکه‌های بزرگ برای نگهداری آبجو استفاده می‌کرد.
    • - The winemaker stored the wine in the wood.
    • - شراب‌ساز شراب را در بشکه نگه می‌داشت.
  • adjective
    مناسب چوب، ویژه‌ی چوب (برای برش یا کار با چوب)
    • - I need to buy some wood glue for this project.
    • - برای این پروژه باید مقداری چسب چوب بخرم.
    • - I could hear the sound of a wood saw buzzing in the distance.
    • - صدای زرزر اره‌ی چوبی را از دور می‌شنیدم.
  • verb - intransitive
    هیزم جمع کردن، الوار جمع کردن
    • - They decided to wood for the fire before nightfall.
    • - تصمیم گرفتند پیش از شب برای آتش هیزم جمع کنند.
    • - He woods for the construction project.
    • - او برای پروژه‌ی ساخت‌وساز الوار جمع می‌کند.
  • verb - transitive
    با درخت پوشاندن، درخت‌کاری کردن
    • - He decided to wood the entire backyard.
    • - او تصمیم گرفت کل حیاط خلوت را با درخت بپوشاند.
    • - The city's park was wooded many years ago.
    • - پارک شهر سال‌ها پیش درخت‌کاری شده بود.
  • adjective
    قدیمی دیوانه (به‌شدت) (ناشی از عصبانیت)
    • - She gets wood every time someone interrupts her while she's talking.
    • - هر بار که حین صحبت یکی حرفش را قطع می‌کند، دیوانه می‌شود.
    • - I've never seen him so wood before.
    • - تا حالا این‌قدر دیوونه ندیده بودمش.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد wood

  1. noun forest
    Synonyms: copse, grove, lumber, thicket, timber, timberland, trees, weald, woodland, woods
  2. noun forest
    Synonyms: copse, grove, lumber, thicket, timber, timberland, trees, weald, woodland

Collocations

Idioms

لغات هم‌خانواده wood

ارجاع به لغت wood

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wood» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wood

لغات نزدیک wood

پیشنهاد بهبود معانی