Spoon

spuːn spuːn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    spooned
  • شکل سوم:

    spooned
  • سوم‌شخص مفرد:

    spoons
  • وجه وصفی حال:

    spooning
  • شکل جمع:

    spoons

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
قاشق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- teaspoon
- قاشق چای‌خوری
- soupspoon
- قاشق سوپخوری
- a spoon of sugar
- یک قاشق شکر
- tablespoon
- قاشق غذاخوری
- coffee spoon
- قاشق قهوه‌خوری
verb - transitive
با قاشق برداشتن
- My mother spooned the pickles out of the jar.
- مادرم با قاشق ترشی را از بستو بیرون آورد.
verb - intransitive
روبوسی کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spoon

  1. verb To engage in kissing, caressing, and other amorous behavior
    Synonyms: fool around, neck, pet, make out
  2. verb Snuggle and lie in a position where one person faces the back of the others
    Synonyms: make-love, fondle, pet, smooch, woo
  3. noun As much as a spoon will hold
    Synonyms: spoonful

Idioms

ارجاع به لغت spoon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spoon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spoon

لغات نزدیک spoon

پیشنهاد بهبود معانی