با قاشق غذا دادن
A mother spoon-feeds the baby.
مادر به نوزاد با قاشق خوراک میدهد.
The nurse spoon-feeds the elderly patient in the hospital.
پرستار با قاشق به بیمار مسن در بیمارستان غذا میدهد.
لقمه را جویدن و در دهان کسی گذاشتن، لقمهی آماده دادن به کسی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The teacher spoon-feeds her students by giving them all the answers instead of encouraging critical thinking.
معلم به جای تشویق به تفکر انتقادی، با دادن همهی پاسخها به دانشآموزان لقمه را میجوید و در دهان آنان میگذارد.
Stop spoon-feeding your sister.
از دادن لقمهی آماده به خواهرت دست بردار.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «spoon-feed» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/spoon-feed