با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Neck

nek nek
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    necked
  • شکل سوم:

    necked
  • سوم‌شخص مفرد:

    necks
  • وجه وصفی حال:

    necking
  • شکل جمع:

    necks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
کالبدشناسی گردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The doctor gently palpated her neck.
- پزشک به‌آرامی گردن او را لمس کرد.
- Her necklace shimmered against her smooth neck.
- گردن‌بندش روی گردن صافش می‌درخشید.
noun countable
پوشاک یقه
- I tightened the neck of my shirt to keep out the cold.
- یقه‌ی پیراهنم را سفت کردم تا سرما نخورم.
- His polo shirt had a high neck.
- پولوشرت او یقه‌ی بلندی داشت.
noun countable
گردن (بطری)، دسته (ویولن)
- the neck of a bottle
- گردن بطری
- The carvings on the violin's neck added to its beauty.
- حکاکی‌های روی دسته‌ی ویولن بر زیبایی آن افزوده است.
noun countable
کالبدشناسی دهانه، گردن (قسمت باریک عضو بدن)
- the neck of the uterus
- دهانه‌ی رحم
- The doctor carefully examined the woman's neck during the pelvic exam.
- پزشک حین معاینه‌ی لگن گردن رحم زن را به‌دقت بررسی کرد.
verb - intransitive verb - transitive informal
قدیمی دست‌یازی و ماچ کردن، عشق‌بازی کردن
- He loves to neck with her on the beach under the moonlight.
- دوست دارد با او در ساحل زیر نور مهتاب دست‌یازی کند.
- The engaged couple necked on the back seat of the car.
- آن دو نامزد در صندلی عقب اتومبیل عشق‌بازی کردند.
verb - intransitive informal
انگلیسی بریتانیایی سرکشیدن (نوشیدن خیلی سریع به‌ویژه الکل)
- He necked his whiskey.
- ویسکی‌اش رو سرکشید.
- She necked her beer.
- آبجو رو سرکشید.
noun
کالبدشناسی گردنه (گذرگاه نسبتاً باریکی که دو توده‌ی بزرگ آب را به هم متصل می‌کند)
- The rocky cliffs lined either side of the neck.
- صخره‌های سنگی در دو طرف گردنه قرار داشتند.
- Sailors often faced treacherous conditions when passing through the neck.
- ملوانان اغلب هنگام عبور از گردنه با شرایط پرخطر مواجه می‌شدند.
noun
کالبدشناسی گردن، طوق (قسمتی از دندان بین تاج و ریشه)
- The dentist removed the decay that had formed near the neck of the tooth.
- دندان‌پزشک پوسیدگی‌هایی که در نزدیکی گردن دندان ایجاد شده بود از بین برد.
- The dentist applied a sealant to protect the sensitive neck of the tooth from further damage.
- دندان‌پزشک برای محافظت از طوق حساس دندان در برابر آسیب بیشتر از سیلانت استفاده کرد.
noun
زمین‌شناسی گردن (سیمایی برج‌‏مانند متشکل از هسته‌ی آذرین یک آتش‌فشان منقرض که بخش‌های بیرونی آن فرسایش یافته است)
- The hikers marveled at the unique formations created by the volcanic neck.
- کوه‌نوردان از ساختار منحصر‌به‌فرد ایجاد شده توسط ستون سنگ‌های آذرین آتش‌فشانی شگفت‌زده شدند.
- The geologist observed the massive neck of magma.
- زمین‌شناس گردن عظیم ماگما را مشاهده کرد.
noun
اختلاف کم
- He won the competition by a neck.
- مسابقه را با اختلاف کم برد.
- The team won the match by a neck.
- این تیم در این مسابقه با اختلاف کم پیروز شد.
noun
محل، منطقه
- He is not from this neck of the woods.
- او اهل این محل نیست.
- I am from this neck.
- اهل این منطقه هستم.
verb - intransitive
منقبض شدن
- The metal pipe began to neck under pressure.
- لوله‌ی فلزی تحت فشار شروع منقبض شدن کرد.
- The plastic bottle necked.
- بطری پلاستیکی منقبض شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد neck

  1. noun The juncture of the head and the trunk
    Synonyms: cervix, nape, scruff, cervical-vertebrae, be punished, be discharged, cape, undergo, endanger oneself, gamble, take-a-chance, collar, by a close margin, barely, isthmus, by a hair, by a nose, strait
  2. verb To engage in kissing, caressing, and other amorous behavior
    Synonyms: make out, pet, kiss, fool around, smooch, spoon, make-love
  3. noun The part of a dress at the neck
    Synonyms: neckband, neckline, neck opening, collar line

Idioms

  • break one's neck

    نهایت سعی خود را کردن

    (عامیانه) سخت کوشیدن، جان کندن

  • get it in the neck

    (عامیانه) سخت تنبیه شدن، مورد نکوهش قرارگرفتن

  • neck and crop

    کاملاً، کلاً، تمامی

  • this, our, etc. neck of the woods

    این حوالی، این دوروبر، این اطراف، این منطقه، این ناحیه

  • risk one's neck

    شهرت (یا شغل یا جان و غیره) خود را به خطر انداختن

  • stick one's neck out

    گردن فرازی کردن، خود را در معرض تمسخر (یا ناکامی و غیره) احتمالی قراردادن

  • win (or lose) by a neck

    1- (اسبدوانی) مسابقه را با یک سر و گردن بردن (یا باختن) 2- با اختلاف کم بردن (یا باختن)

  • albatross around one's neck

    بار گناهان گذشته (که گریبان‌گیر انسان می‌شود)، عذاب‌وجدان، دردسر بزرگ

  • breathe down one's neck

    پاپی و مواظب کسی شدن، مرتب مزاحم و مراقب بودن

  • be dead from neck up

    (عامیانه) احمق بودن

  • pain in the neck

    سرخر بزرگ، مزاحم، ناخوشایند

  • wring somebody's neck

    (عامیانه) کشتن، خفه کردن

ارجاع به لغت neck

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «neck» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/neck

پیشنهاد بهبود معانی