امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Undergo

ˌʌndərˈɡoʊ ˌʌndəˈɡəʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    underwent
  • شکل سوم:

    undergone
  • سوم‌شخص مفرد:

    undergoes
  • وجه وصفی حال:

    undergoing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
تحمل کردن، دستخوش شدن، متحمل چیزی شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- to undergo many hardships
- دستخوش مشقات زیاد شدن
- undergo a transformation
- دستخوش تغییر شدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد undergo

  1. verb be subjected to
    Synonyms: abide, bear, bear up, bow, defer, encounter, endure, experience, feel, go through, have, know, meet with, put up with, see, share, stand, submit to, suffer, support, sustain, tolerate, weather, withstand, yield
    Antonyms: commit, do, execute

ارجاع به لغت undergo

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «undergo» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/undergo

لغات نزدیک undergo

پیشنهاد بهبود معانی