فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Undergo

ˌʌndərˈɡoʊ ˌʌndəˈɡəʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    underwent
  • شکل سوم:

    undergone
  • سوم‌شخص مفرد:

    undergoes
  • وجه وصفی حال:

    undergoing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
دستخوش شدن، متحمل شدن، تن دادن، از سر گذراندن، تحت چیزی قرار گرفتن، زیر بار چیزی رفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The project underwent several revisions before final approval.
- قبل‌از تأیید نهایی، پروژه چندین بازنگری را از سر گذراند.
- He is undergoing treatment for his back pain.
-
- The city has undergone major changes in the last decade.
- این شهر در دهه‌ی گذشته، دستخوش تغییرات بزرگی شده است.
- to undergo many hardships
- مشقات زیادی را متحمل شدن
- undergo a transformation
- دستخوش تغییر شدن
verb - transitive
قدیمی متعهد شدن، متقبل شدن، بر عهده گرفتن، مشارکت کردن، انجام دادن
- To become a knight, one had to undergo a strict code of training and conduct.
- برای شوالیه شدن، فرد باید بر راه‌و‌رسم سختگیرانه‌ی آموزشی و رفتاری پیروی متعهد می‌شد.
- He agreed to undergo the mission despite the risks involved.
- باوجود خطراتی که داشت، او پذیرفت که این مأموریت را بر عهده بگیرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد undergo

  1. verb be subjected to
    Synonyms:
    experience go through have suffer endure feel meet with bear see encounter tolerate withstand bear up put up with stand abide support sustain submit to know yield bow defer share weather
    Antonyms:
    do execute commit

Collocations

ارجاع به لغت undergo

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «undergo» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/undergo

لغات نزدیک undergo

پیشنهاد بهبود معانی