فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Go Through

ɡoʊ θruː ɡəʊ θruː

گذشته‌ی ساده:

went through

شکل سوم:

gone through

سوم‌شخص مفرد:

goes through

وجه وصفی حال:

going through

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb

تصویب شدن (قانون و ...)، رسماً پذیرفته شدن، رسماً تکمیل شدن (قرارداد)، به ‌نتیجه رساندن، به انجام رساندن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

The proposed bill is set to go through parliament next week.

لایحه‌ی پیشنهادی قرار است هفته‌ی آینده در مجلس به ‌نتیجه برسد.

We are waiting for the merger deal to go through before finalizing our plans.

ما منتظر هستیم تا قبل‌از نهایی کردن برنامه‌های خود، قرارداد ادغام رسماً تکمیل شود.

phrasal verb B2

تجربه کردن (وضعیتی دشوار)، سختی کشیدن، تحمل کردن، متحمل شدن، دچار شدن، پشت سر گذاشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

After the death of her husband, she went through a lot.

پس از فوت شوهرش بسیار سختی کشید.

She went through a heartbreaking breakup last year.

او سال گذشته یک جدایی اندوه‌بار را تجربه کرد.

phrasal verb B2

گشتن، جست‌وجو کردن

I need to go through my closet and organize my clothes.

باید کمد لباسم را بگردم و لباس‌هایم را مرتب کنم.

The detective went through the suspect's personal belongings to find any evidence.

کارآگاه برای یافتن شواهدی، وسایل شخصی مظنون را گشت.

phrasal verb

بررسی کردن، مرور کردن

Let's go through the report together and highlight the key points.

بیایید با هم گزارش را مرور کنیم و نکات کلیدی را مورد تاکید قرار دهیم.

It's important to go through all the documents before signing any contract.

مهم است که قبل‌از امضای هر قراردادی، تمام اسناد را بررسی کنید.

phrasal verb

(بسیار) استفاده کردن، مصرف کردن

I can't believe how quickly we go through a gallon of milk in this house.

نمی توانم باور کنم که چقدر سریع یک بطری شیر را در خانه مصرف می‌کنیم.

It's shocking how much money we go through on groceries each month.

این شوکه‌کننده است که ما در هر ماه چقدر پول صرف خرید مواد غذایی می‌کنیم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد go through

  1. phrasal verb endure
    Synonyms:
    tolerate bear suffer withstand support experience undergo survive brave swallow
    Antonyms:
    yield surrender
  1. phrasal verb use up
    Synonyms:
    use consume spend exhaust deplete squander pay out
    Antonyms:
    save store hoard
  1. phrasal verb search
    Synonyms:
    look check examine investigate explore inspect hunt audit pass through

Phrasal verbs

go through with

به انجام رساندن

Collocations

to go through contortions

کج و معوج کردن یا شدن، از شکل افتادن

go through customs

از (بازدید) گمرک عبور کردن

Idioms

go through fire and water

سختی بسیار کشیدن، سرد و گرم روزگار چشیدن

go through the motions

از روی عادت یا رسم ولی بدون اشتیاق کاری را کردن، رفع تکلیف کردن

go through one's paces

مهارت (یا استعداد و...) خود را نشان دادن، عرض اندام کردن

go through (or hit or strike, etc.) a bad patch

دوران بدی را گذراندن

go through the roof

1- بسیار خشمگین شدن 2- (قیمتها) بسیار بالا رفتن

ارجاع به لغت go through

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «go through» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/go-through

لغات نزدیک go through

پیشنهاد بهبود معانی