گذشتهی ساده:
went throughشکل سوم:
gone throughسومشخص مفرد:
goes throughوجه وصفی حال:
going throughتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
به انجام رساندن
کج و معوج کردن یا شدن، از شکل افتادن
از (بازدید) گمرک عبور کردن
سختی بسیار کشیدن، سرد و گرم روزگار چشیدن
از روی عادت یا رسم ولی بدون اشتیاق کاری را کردن، رفع تکلیف کردن
مهارت (یا استعداد و...) خود را نشان دادن، عرض اندام کردن
go through (or hit or strike, etc.) a bad patch
دوران بدی را گذراندن
1- بسیار خشمگین شدن 2- (قیمتها) بسیار بالا رفتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «go through» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/go-through