بحران میانسالی را پشت سر گذاشتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالوکیشنهای کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He quit his job and bought a sports car; he's going through a midlife crisis.
او شغلش را رها کرد و یک ماشین اسپرت خرید. او دارد بحران میانسالی را پشت سر می گذارد.
Many people experience significant changes when they go through a midlife crisis.
بسیاری از مردم هنگام گذر از بحران میانسالی، تغییرات چشمگیری را تجربه می کنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «go through a midlife crisis» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/go-through-a-midlife-crisis