گذشتهی ساده:
huntedشکل سوم:
huntedسومشخص مفرد:
huntsوجه وصفی حال:
huntingشکل جمع:
huntsشکار کردن، صید کردن، جستوجو کردن در، تفحص کردن،شکار، جستوجو، نخجیر
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a deer hunt
شکار آهو
We went hunting every day.
هرروز شکار میرفتیم.
Some animals hunt in packs.
برخی جانوران دستهجمعی شکار میکنند.
Opponents were hunted down and put to death.
مخالفین را تعقیب میکردند و میکشتند.
The escaped prisoner is hunted by the police.
پلیس دنبال زندانی فراری است.
He is hunting for a job.
او دارد دنبال کار میگردد.
The detective hunted up a lot of valuable new evidence.
کارآگاه مدارک و شواهد پرارزش تازهای را پیدا کرد.
I hunted everywhere for the book.
دربهدر دنبال کتاب گشتم.
Bad weather forced the police to give up the hunt.
هوای بد پلیس را مجبور کرد که از تعقیب صرفنظر کند.
I'm in the hunt for a new secretary.
دنبال یک منشی جدید میگردم.
I'll hunt him down even if he hides under a stone!
اگر زیر سنگ هم برود پیدایش خواهم کرد!
1- تعقیب کردن و کشتن یا گرفتن 2- دنبال چیزی گشتن و یافتن
1- دنبال چیزی گشتن، پژوهیدن 2- (پس از پژوهش) یافتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hunt» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hunt