با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Interrogate

ɪnˈterəɡeɪt ɪnˈterəɡeɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    interrogated
  • شکل سوم:

    interrogated
  • سوم شخص مفرد:

    interrogates
  • وجه وصفی حال:

    interrogating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb
    بازپرسی کردن، تحقیق کردن، بازجویی کردن
    • - to interrogate a suspect
    • - از متهم بازجویی کردن
    • - The police interrogated him for two hours.
    • - پلیس دو ساعت از او بازپرسی کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد interrogate

  1. verb ask pointed questions
    Synonyms: catechize, cross-examine, cross-question, examine, give the third degree, go over, grill, inquire, investigate, pump, put the screws to, put through the wringer, query, question, quiz, roast, sweat out, work over
    Antonyms: answer, reply

ارجاع به لغت interrogate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interrogate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/interrogate

لغات نزدیک interrogate

پیشنهاد بهبود معانی