گذشتهی ساده:
interrogatedشکل سوم:
interrogatedسومشخص مفرد:
interrogatesوجه وصفی حال:
interrogatingبازپرسی کردن، تحقیق کردن، بازجویی کردن، استنطاق کردن، سوالپیچ کردن، سینجیم کردن
The police interrogated him for two hours.
پلیس دو ساعت از او بازپرسی کرد.
to interrogate a suspect
از متهم بازجویی کردن
کامپیوتر اطلاعات استخراج کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She needed to interrogate the database to retrieve the necessary data.
او نیاز به استخراج اطلاعات از پایگاه داده برای بازیابی دادههای لازم داشت.
They will interrogate the mainframe to uncover the security breach.
آنها از پردازندهی مرکزی اطلاعات استخراج خواهند کرد تا نقض امنیتی را کشف کنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «interrogate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/interrogate