فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Grill

ɡrɪl ɡrɪl

گذشته‌ی ساده:

grilled

شکل سوم:

grilled

سوم‌شخص مفرد:

grills

وجه وصفی حال:

grilling

شکل جمع:

grills

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B1

غذا و آشپزی بریان کردن، پختن، بریان شدن، روی سیخ یا انبر کباب کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

مشاهده

I like grilled meat better than fried meat.

من گوشت کباب‌شده را بیشتر از گوشت سرخ‌شده دوست دارم.

verb - transitive

بازپرسی کردن (از مظنون)، شدیدا مورد پرسش قرار دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The police grilled him for five hours.

پلیس پنج ساعت از او بازپرسی کرد.

noun countable

کباب پز، منقل خوراک پزی، گوشت کباب‌کن (دستگاه قابل حمل برای کباب کردن گوشت در هوای آزاد)، گریل

noun

سیخ، سیخ شبکه‌ای

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grill

  1. verb broil food
    Synonyms:
    cook roast sear barbecue burn charcoal-broil rotisserie cook over an open pit
  1. verb ask questions aggressively
    Synonyms:
    question interrogate interview cross-examine go over inquisition catechize third degree give the third degree roast put the pressure on put the screws to
    Antonyms:
    answer

ارجاع به لغت grill

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grill» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/grill

لغات نزدیک grill

پیشنهاد بهبود معانی