امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Barbecue

ˈbɑːrbəkjuː ˈbɑːbɪkjuː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    barbecued
  • شکل سوم:

    barbecued
  • سوم‌شخص مفرد:

    barbecues
  • وجه وصفی حال:

    barbecuing
  • شکل جمع:

    barbecues

توضیحات

این لغت به شکل barbeque نیز نوشته می‌شود ولی شکل نوشتاری barbecue رایج است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
غذا و آشپزی باربیکیو، کباب‌پز link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- We gathered around the barbecue.
- دور باربیکیو جمع شدیم.
- The barbeque was large enough to fit a whole pig.
- باربیکیو به اندازه‌ای بزرگ بود که یک خوک کامل را در خود جای دهد.
- We set up the barbecue in the backyard and grilled burgers and hot dogs.
- کباب‌پز را در حیاط پشتی خانه راه انداختیم و همبرگر و هات‌داگ را گریل کردیم.
noun countable
غذا و آشپزی باربیکیو، کباب
- We had a delicious barbecue for dinner last night.
- دیشب برای شام باربیکیوی خوشمزه‌ای را خوردیم.
- The smell of the barbecue wafted through the air.
- بوی کباب در هوا پیچید.
noun countable
کباب‌خوران، مهمانی کباب
- Last night, I went to a barbecue.
- دیشب به کباب‌خوران رفتم.
- We're having a barbecue this weekend to celebrate the end of summer.
- آخر این هفته برای جشن پایان تابستان، مهمانی کباب برگزار می‌کنیم.
verb - intransitive verb - transitive
غذا و آشپزی کباب کردن، بریان کردن (روی باربیکیو)
- Barbecue the meat for only five minutes.
- گوشت را فقط پنج دقیقه کباب کن.
- We decided to barbecue some burgers and hot dogs for dinner tonight.
- تصمیم گرفتیم امشب برای شام چند همبرگر و هات‌داگ را کباب کنیم.
- I love to barbecue chicken.
- بریان کباب کردن مرغ هستم.
- We plan to barbecue some vegetables and tofu for the vegetarian guests.
- قصد داریم برای مهمانان گیاه‌خوار مقداری سبزیجات و توفو کباب کنیم.
verb - transitive informal
مورد انتقاد قرار دادن، مسخره کردن (شدید)
- The teacher barbecued the student in front of the whole class.
- معلم دانش‌آموز را جلوی کل کلاس مورد انتقاد قرار داد.
- The politician was barbecued by the media for his controversial statements.
- رسانه‌ها این سیاست‌مدار را به دلیل اظهارات جنجالی‌اش مورد انتقاد قرار دادند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد barbecue

  1. noun meal cooked on grill
    Synonyms:
    bake clam bake cookout party picnic wienie roast
  1. noun grill for cookout
    Synonyms:
    broiler charcoal grill fireplace gas grill griddle pit of coals roaster spit
  1. verb cook outside, usually on a grill
    Synonyms:
    broil charcoal fry grill rotisserie sear

ارجاع به لغت barbecue

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «barbecue» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/barbecue

لغات نزدیک barbecue

پیشنهاد بهبود معانی