Bake معنی

beɪk beɪk
آخرین به‌روزرسانی:
  • Verb - transitive
    غذا و آشپزی پختن، طبخ کردن، برشتن، تافتن، تافته شدن، طبخ کردن یا شدن، تفتن، در فر پختن، تنوری کردن، (در کوره یا تنور) پختن (نان یا آجر و غیره)، آجرپزی کردن
    • - Sherry baked me a cake.
    • - شری برایم کیک پخت.
    • - freshly baked bread
    • - نان تازه (از تنور درآمده)
    • - They make ninety kilograms of bread in each baking.
    • - در هر پخت نود کیلو نان طبخ می‌کنند.
  • Verb - transitive
    (با هوای گرم) خشک کردن، خشکیدن، پخت
  • Verb - intransitive
    (بیش از حد) حمام آفتاب گرفتن، (خود را) زیر آفتاب سوزاندن
    • - sun-baked soil
    • - زمین سفت و خشک در اثر تابش خورشید

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bake

  1. Verb cook in oven
    Synonyms: heat, melt, scorch, simmer, stew, warm

لغات هم‌خانواده bake

لغات نزدیک bake