آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آبان ۱۴۰۴

    Heat

    hiːt hiːt

    گذشته‌ی ساده:

    heated

    شکل سوم:

    heated

    سوم‌شخص مفرد:

    heats

    وجه وصفی حال:

    heating

    شکل جمع:

    heats

    توضیحات:

    در انگلیسی بریتانیایی معنای دوم به‌جای heat از heating استفاده می‌شود.

    در انگلیسی آمریکایی معنای چهارم به‌جای on heat از in heat استفاده می‌شود.

    معنی heat | جمله با heat

    noun singular uncountable B1

    گرما، حرارت، هرم، داغی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    the stifling heat of Qom

    گرمای طاقت‌فرسای قم

    To be cooked at low heat.

    با حرارت کم پخته شود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a heat of 50 degrees

    گرمای ۵۰ درجه

    The water's heat was intense.

    داغی آب شدید بود.

    loss of body heat

    از دست دادن گرمای بدن

    noun uncountable A2

    انگلیسی آمریکایی سیستم گرمایش

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    The heat in the building was so intense that it felt like a sauna.

    سیستم گرمایش ساختمان به‌قدری شدید بود که حس یک سونا را داشت.

    The heat in the building was turned up to combat the chilly weather.

    سیستم گرمایش ساختمان برای مقابله با هوای سرد افزایش یافت.

    noun countable

    (در مسابقات) دوره، روند، دور، دوره‌ی مقدماتی، مسابقه‌ی حذفی

    They won the first heat.

    آن‌ها دور اول را بردند.

    The final heat will determine the champion.

    دوره‌ی نهایی قهرمان را مشخص خواهد کرد.

    noun uncountable

    انگلیسی بریتانیایی جانورشناسی (on heat) تحریک جنسی، دوره‌ی فَحْلی، دوره‌ی پذیرش

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

    مشاهده

    The male lion could smell the lioness on heat from a distance.

    شیر نر با تحریک جنسی از دور بوی شیر ماده را حس می‌کند.

    The dog was acting more aggressively than usual while on heat.

    سگ در دوره‌ی فَحلی شدیدتر از حد معمول رفتار می‌کرد.

    noun uncountable informal

    انگلیسی آمریکایی ورزش (در بیسبال) توانایی بالا (برای پرتاب توپ)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    The pitcher brought the heat in the final inning.

    پرتاب‌کننده با توانایی بالا در پرتاب توپ موفقیت نهایی را به ارمغان آورد.

    The team's success depended on their ace's ability to generate heat.

    موفقیت تیم به توانایی ستاره‌شان در داشتن توانایی بالا برای پرتاب توپ بستگی داشت.

    verb - intransitive verb - transitive B2

    گرم شدن یا کردن، داغ شدن یا کردن، جوش آوردن یا آمدن، گداختن، حرارت دادن، شعله‌ور ساختن، برافروختن

    Water heated by the sun.

    آب توسط خورشید گرم شد.

    If you heat metal it will melt.

    اگر به فلز گرما بدهی، گداخته می‌شود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The rent also includes heat.

    کرایه شامل (هزینه‌ی) گرم‌سازی هم می‌شود.

    In winter, we heat our houses.

    در زمستان خانه‌های خود را گرم می‌کنیم.

    The room slowly heated.

    اتاق کم‌کم گرم شد.

    Heat water until it boils.

    آب را گرم کن تا جوش بیاید.

    verb - intransitive

    (از حرارت) فاسد شدن، خراب شدن

    The milk began to heat on the stove.

    شیر روی اجاق شروع به فاسد شدن کرد.

    The leftovers will heat if left out too long.

    باقی‌مانده‌ی غذا اگر خیلی طولانی بماند، فاسد می‌شود.

    verb - transitive

    به هیجان آوردن، تحریک شدن، داغ شدن (بحث)، ملتهب شدن، فحل شدن

    His sermon heated us all.

    موعظه‌ی او همه‌ی ما را به هیجان آورد.

    The topic of abortion generated a lot of heat.

    موضوع سقط جنین موجب مباحثات داغی شد.

    noun countable uncountable

    پزشکی تب

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

    مشاهده

    The patient was rushed to the hospital due to excessive heat.

    بیمار به‌دلیل تب بیش‌ از حد به بیمارستان منتقل شد.

    Understanding the causes of abnormal heat is essential for effective treatment.

    درک علل تب غیرطبیعی برای درمان موثر ضروری است.

    noun countable

    آب‌وهوای گرم، جای گرم

    in the heat of Qom

    در آب‌وهوای گرم قم

    In the desert, the heat can be overwhelming.

    در صحرا، آب‌وهوای گرم می‌تواند بسیار طاقت‌فرسا باشد.

    noun countable

    دوره‌ی گرما

    The intense heat of summer

    دوره‌ی گرمای شدید تابستان

    The intense heat caused the pavement to shimmer.

    دوره‌ی گرمای شدید باعث درخشش سنگ‌فرش شد.

    noun uncountable

    فیزیک انرژی گرمایی

    the sun's heat

    انرژی گرمایی خورشید

    Scientists measured the heat generated during the chemical reaction.

    دانشمندان انرژی گرمایی تولیدشده در طی واکنش شیمیایی را اندازه‌گیری کردند.

    noun uncountable

    دمای رنگ (با بالاتر رفتن دما رنگ فلز گداخته به آبی مایل به بنفش تبدیل می‌شود.)

    blue heat in metals

    دمای رنگ آبی فلزات

    The heat of the iron

    دمای رنگ آهن

    noun uncountable

    رغبت، شوق، آرزومندی، اشتیاق، (مجازاً) گرما

    The intense heat of their love for each other kept them warm even on the coldest nights.

    گرمای شدید عشق آن‌ها به یکدیگر حتی در سردترین شب‌ها آن‌ها را گرم نگه می‌داشت.

    The heat of anticipation filled the air as the crowd eagerly awaited the start of the concert.

    درحالی‌که جمعیت مشتاقانه منتظر شروع کنسرت بودند، شوق انتظار فضا را پر کرد.

    noun uncountable

    گیرودار، بحبوحه، گیراگیر، هنگامه، پیکار، جدال، مخمصه

    in the heat of the battle

    در گیرودار جنگ

    The heat of competition pushed him to excel.

    جدال رقابت او را به برتری سوق داد.

    noun uncountable

    (طعم) تندی

    I can't handle the intense heat of wasabi.

    من نمی‌توانم تندی شدید واسابی را تحمل کنم.

    I love the heat of jalapenos in my salsa.

    عاشق تندی هالاپینو در سس سالسا هستم.

    noun slang uncountable

    فشار پلیس، حواس‌جمعی پلیس

    The heat was on as the police launched a massive investigation into the crime spree.

    فشار پلیس زیاد بود؛ زیرا پلیس تحقیقات گسترده‌ای را در مورد این جنایت آغاز کرد.

    The heat intensified as more officers were brought in to crack down on the illegal activity.

    حواس‌جمعی پلیس تشدید شد؛ زیرا افسران بیشتری برای سرکوب این فعالیت غیرقانونی وارد شدند.

    noun uncountable

    فشار، اجبار، زور

    The manager applied heat to meet the project's deadline.

    مدیر با رسیدن به مهلت پروژه به فشار متوسل شد.

    They have put a lot of heat on smugglers.

    قاچاق‌چیان را زیر فشار قرار داده‌اند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She couldn't handle the heat from her demanding peers.

    او نمی‌توانست اجبار هم‌سالان خود را تحمل کند.

    noun uncountable

    نکوهش، سرزنش، توهین، انتقاد

    Despite the heat from his coach, he remained determined to improve.

    با وجود سرزنش مربی‌اش، او مصمم به پیشرفت باقی ماند.

    The politician faced intense heat from the media for his controversial statements.

    این سیاست‌مدار به‌دلیل اظهارات جنجالی خود با انتقاد شدید رسانه‌ها مواجه شد.

    noun slang countable

    سلاح گرم (قابل حمل)

    The criminal brandished his heat during the robbery.

    جنایت‌کار در حین سرقت سلاح گرم خود را به صدا درآورد.

    The soldier relied on his heat to protect himself in combat.

    سرباز برای محافظت از خود در جنگ به سلاح گرمش تکیه کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد heat

    1. noun high temperature
      Synonyms:
      warmth hotness heatwave hot weather hot spell warmness fever sultriness fieriness torridness calidity torridity swelter incandescence incalescence dog days calefaction
      Antonyms:
      cold cool
    1. noun anger, passion
      Synonyms:
      rage fury excitement ardor desire fervor zeal warmth intensity agitation vehemence violence fever earnestness impetuosity ferocity
      Antonyms:
      disinterest coolness frigidity
    1. verb make or become hot
      Synonyms:
      warm fire inflame kindle glow chafe flush toast bake roast fry boil grill scald burn blaze broil melt reheat singe sear sun oxidize oxidate frizzle steam thaw ignite warm up grow warm grow hot enflame enkindle calorify smelt swelter incinerate set on fire bask seethe tepefy perspire scorch incandesce char raise the temperature
      Antonyms:
      cool freeze

    Phrasal verbs

    heat up

    کم‌کم گرم شدن یا کردن

    Idioms

    in the heat of the moment

    در اوج عصبانیت، در اوج هیجان، جَوزدگی، لحظه‌ی عصبانیت و هیجان (که فرد ممکن است بدون فکر دست به کاری بزند یا سخنی بگوید)

    لغات هم‌خانواده heat

    • noun
      heat, heater, heating
    • adjective
      heated
    • verb - intransitive
      heat
    • verb - transitive
      overheat
    • adverb
      heatedly

    سوال‌های رایج heat

    معنی heat به فارسی چی می‌شه؟

    لمه‌ی heat در زبان فارسی به گرما ترجمه می‌شود.

    گرما یکی از بنیادی‌ترین پدیده‌های طبیعی است که نقش حیاتی در زندگی موجودات زنده، تغییرات اقلیمی و فرآیندهای فیزیکی ایفا می‌کند. از دیدگاه علمی، گرما نوعی انرژی انتقالی است که از جسمی با دمای بالاتر به جسمی با دمای پایین‌تر منتقل می‌شود تا تعادل حرارتی برقرار گردد. این انرژی می‌تواند از طریق رسانش (conduction)، جابه‌جایی (convection) یا تابش (radiation) منتقل شود. بدون وجود گرما، هیچ‌کدام از فرآیندهای زیستی یا شیمیایی در طبیعت امکان‌پذیر نبود، زیرا گرما عامل اصلی حرکت مولکول‌ها و ایجاد تغییر در حالت ماده است.

    در زندگی روزمره، گرما مفهومی آشنا و ملموس است. ما گرما را در تابش خورشید، شعله‌ی آتش، یا بخاری خانه احساس می‌کنیم. انسان‌ها از دیرباز تلاش کرده‌اند تا منابع گرما را کنترل و مهار کنند؛ از کشف آتش در دوران باستان تا اختراع بخاری‌های مدرن و سیستم‌های گرمایش مرکزی در عصر حاضر. گرما علاوه‌بر تأمین آسایش، در پخت‌وپز، تولید انرژی، و فرایندهای صنعتی نیز نقش اساسی دارد. در واقع، کنترل و استفاده‌ی بهینه از گرما یکی از نشانه‌های پیشرفت تمدن انسانی به شمار می‌رود.

    از دیدگاه فیزیک، گرما و دما مفاهیمی متفاوت اما مرتبط‌اند. دما میزان انرژی جنبشی ذرات را نشان می‌دهد، در حالی‌که گرما انرژی در حال انتقال است. این تفاوت ظریف اما مهم باعث می‌شود که مثلاً دو جسم با دمای یکسان، در صورت تماس، گرمایی میانشان جابه‌جا نشود. قوانین ترمودینامیک نیز بر پایه‌ی همین اصول بنا شده‌اند و چگونگی انتقال انرژی گرمایی، تبدیل آن به کار مکانیکی، و محدودیت‌های طبیعی این فرآیندها را توصیف می‌کنند.

    در زمینه‌ی زیست‌شناسی و پزشکی، گرما نقش حیاتی در تنظیم دمای بدن انسان دارد. دمای طبیعی بدن انسان حدود ۳۷ درجه‌ی سانتی‌گراد است، و این تعادل توسط سیستم‌های تنظیم حرارتی بدن حفظ می‌شود. افزایش بیش از حد دمای بدن (تب یا گرمازدگی) می‌تواند خطرناک باشد، همان‌طور که کاهش دمای بدن (هیپوترمی) نیز تهدیدی جدی برای حیات است. همچنین، گرما در فیزیوتراپی و درمان‌های موضعی برای کاهش درد عضلانی و افزایش جریان خون مورد استفاده قرار می‌گیرد.

    در زبان و فرهنگ نیز واژه‌ی heat مفاهیم استعاری فراوانی دارد. در ادبیات، گرما اغلب نماد شور، عشق، خشم یا هیجان است؛ عباراتی مانند in the heat of the moment (در اوج هیجان یا عصبانیت) و feel the heat (زیر فشار بودن) نشان‌دهنده‌ی همین کاربردهای استعاری هستند. در ورزش نیز heat به مرحله‌ای از رقابت گفته می‌شود، مانند the final heat، به معنی دور نهایی مسابقه. واژه‌ی «heat» هم در علم و هم در احساسات انسانی جایگاهی ویژه دارد، زیرا هم نشانه‌ی انرژی فیزیکی جهان است و هم استعاره‌ای از انرژی درونی انسان.

    گذشته‌ی ساده heat چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده heat در زبان انگلیسی heated است.

    شکل سوم heat چی میشه؟

    شکل سوم heat در زبان انگلیسی heated است.

    شکل جمع heat چی میشه؟

    شکل جمع heat در زبان انگلیسی heats است.

    وجه وصفی حال heat چی میشه؟

    وجه وصفی حال heat در زبان انگلیسی heating است.

    سوم‌شخص مفرد heat چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد heat در زبان انگلیسی heats است.

    ارجاع به لغت heat

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «heat» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/heat

    لغات نزدیک heat

    • - hearty appetite
    • - hearty breakfast
    • - heat
    • - heat capacity
    • - heat dome
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.