امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Heat

hiːt hiːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    heated
  • شکل سوم:

    heated
  • سوم‌شخص مفرد:

    heats
  • وجه وصفی حال:

    heating
  • شکل جمع:

    heats

توضیحات

در انگلیسی بریتانیایی معنای دوم به‌جای heat از heating استفاده می‌شود.

در انگلیسی آمریکایی معنای چهارم به‌جای on heat از in heat استفاده می‌شود.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun singular uncountable B1
گرما، حرارت، هرم، داغی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the stifling heat of Qom
- گرمای طاقت‌فرسای قم
- To be cooked at low heat.
- با حرارت کم پخته شود.
- a heat of 50 degrees
- گرمای ۵۰ درجه
- The water's heat was intense.
- داغی آب شدید بود.
- loss of body heat
- از دست دادن گرمای بدن
noun uncountable A2
انگلیسی آمریکایی سیستم گرمایش
- The heat in the building was so intense that it felt like a sauna.
- سیستم گرمایش ساختمان به‌قدری شدید بود که حس یک سونا را داشت.
- The heat in the building was turned up to combat the chilly weather.
- سیستم گرمایش ساختمان برای مقابله با هوای سرد افزایش یافت.
noun countable
(در مسابقات) دوره، روند، دور، دوره‌ی مقدماتی، مسابقه‌ی حذفی
- They won the first heat.
- آن‌ها دور اول را بردند.
- The final heat will determine the champion.
- دوره‌ی نهایی قهرمان را مشخص خواهد کرد.
noun uncountable
انگلیسی بریتانیایی جانورشناسی (on heat) تحریک جنسی، دوره‌ی فَحْلی، دوره‌ی پذیرش
- The male lion could smell the lioness on heat from a distance.
- شیر نر با تحریک جنسی از دور بوی شیر ماده را حس می‌کند.
- The dog was acting more aggressively than usual while on heat.
- سگ در دوره‌ی فَحلی شدیدتر از حد معمول رفتار می‌کرد.
noun uncountable informal
انگلیسی آمریکایی ورزش (در بیسبال) توانایی بالا (برای پرتاب توپ)
- The pitcher brought the heat in the final inning.
- پرتاب‌کننده با توانایی بالا در پرتاب توپ موفقیت نهایی را به ارمغان آورد.
- The team's success depended on their ace's ability to generate heat.
- موفقیت تیم به توانایی ستاره‌شان در داشتن توانایی بالا برای پرتاب توپ بستگی داشت.
verb - intransitive verb - transitive B2
گرم شدن یا کردن، داغ شدن یا کردن، جوش آوردن یا آمدن، گداختن، حرارت دادن، شعله‌ور ساختن، برافروختن
- Water heated by the sun.
- آب توسط خورشید گرم شد.
- If you heat metal it will melt.
- اگر به فلز گرما بدهی، گداخته می‌شود.
- The rent also includes heat.
- کرایه شامل (هزینه‌ی) گرم‌سازی هم می‌شود.
- In winter, we heat our houses.
- در زمستان خانه‌های خود را گرم می‌کنیم.
- The room slowly heated.
- اتاق کم‌کم گرم شد.
- Heat water until it boils.
- آب را گرم کن تا جوش بیاید.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - intransitive
(از حرارت) فاسد شدن، خراب شدن
- The milk began to heat on the stove.
- شیر روی اجاق شروع به فاسد شدن کرد.
- The leftovers will heat if left out too long.
- باقی‌مانده‌ی غذا اگر خیلی طولانی بماند، فاسد می‌شود.
verb - transitive
به هیجان آوردن، تحریک شدن، داغ شدن (بحث)، ملتهب شدن، فحل شدن
- His sermon heated us all.
- موعظه‌ی او همه‌ی ما را به هیجان آورد.
- The topic of abortion generated a lot of heat.
- موضوع سقط جنین موجب مباحثات داغی شد.
noun countable uncountable
پزشکی تب
- The patient was rushed to the hospital due to excessive heat.
- بیمار به‌دلیل تب بیش‌ از حد به بیمارستان منتقل شد.
- Understanding the causes of abnormal heat is essential for effective treatment.
- درک علل تب غیرطبیعی برای درمان موثر ضروری است.
noun countable
آب‌وهوای گرم، جای گرم
- in the heat of Qom
- در آب‌وهوای گرم قم
- In the desert, the heat can be overwhelming.
- در صحرا، آب‌وهوای گرم می‌تواند بسیار طاقت‌فرسا باشد.
noun countable
دوره‌ی گرما
- The intense heat of summer
- دوره‌ی گرمای شدید تابستان
- The intense heat caused the pavement to shimmer.
- دوره‌ی گرمای شدید باعث درخشش سنگ‌فرش شد.
noun uncountable
فیزیک انرژی گرمایی
- the sun's heat
- انرژی گرمایی خورشید
- Scientists measured the heat generated during the chemical reaction.
- دانشمندان انرژی گرمایی تولیدشده در طی واکنش شیمیایی را اندازه‌گیری کردند.
noun uncountable
دمای رنگ (با بالاتر رفتن دما رنگ فلز گداخته به آبی مایل به بنفش تبدیل می‌شود.)
- blue heat in metals
- دمای رنگ آبی فلزات
- The heat of the iron
- دمای رنگ آهن
noun uncountable
رغبت، شوق، آرزومندی، اشتیاق، (مجازاً) گرما
- The intense heat of their love for each other kept them warm even on the coldest nights.
- گرمای شدید عشق آن‌ها به یکدیگر حتی در سردترین شب‌ها آن‌ها را گرم نگه می‌داشت.
- The heat of anticipation filled the air as the crowd eagerly awaited the start of the concert.
- درحالی‌که جمعیت مشتاقانه منتظر شروع کنسرت بودند، شوق انتظار فضا را پر کرد.
noun uncountable
گیرودار، بحبوحه، گیراگیر، هنگامه، پیکار، جدال، مخمصه
- in the heat of the battle
- در گیرودار جنگ
- The heat of competition pushed him to excel.
- جدال رقابت او را به برتری سوق داد.
noun uncountable
(طعم) تندی
- I can't handle the intense heat of wasabi.
- من نمی‌توانم تندی شدید واسابی را تحمل کنم.
- I love the heat of jalapenos in my salsa.
- عاشق تندی هالاپینو در سس سالسا هستم.
noun slang uncountable
فشار پلیس، حواس‌جمعی پلیس
- The heat was on as the police launched a massive investigation into the crime spree.
- فشار پلیس زیاد بود؛ زیرا پلیس تحقیقات گسترده‌ای را در مورد این جنایت آغاز کرد.
- The heat intensified as more officers were brought in to crack down on the illegal activity.
- حواس‌جمعی پلیس تشدید شد؛ زیرا افسران بیشتری برای سرکوب این فعالیت غیرقانونی وارد شدند.
noun uncountable
فشار، اجبار، زور
- The manager applied heat to meet the project's deadline.
- مدیر با رسیدن به مهلت پروژه به فشار متوسل شد.
- They have put a lot of heat on smugglers.
- قاچاق‌چیان را زیر فشار قرار داده‌اند.
- She couldn't handle the heat from her demanding peers.
- او نمی‌توانست اجبار هم‌سالان خود را تحمل کند.
noun uncountable
نکوهش، سرزنش، توهین، انتقاد
- Despite the heat from his coach, he remained determined to improve.
- با وجود سرزنش مربی‌اش، او مصمم به پیشرفت باقی ماند.
- The politician faced intense heat from the media for his controversial statements.
- این سیاست‌مدار به‌دلیل اظهارات جنجالی خود با انتقاد شدید رسانه‌ها مواجه شد.
noun slang countable
سلاح گرم (قابل حمل)
- The criminal brandished his heat during the robbery.
- جنایت‌کار در حین سرقت سلاح گرم خود را به صدا درآورد.
- The soldier relied on his heat to protect himself in combat.
- سرباز برای محافظت از خود در جنگ به سلاح گرمش تکیه کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد heat

  1. noun high temperature
    Synonyms:
    calefaction calidity dog days fever fieriness heatwave hotness hot spell hot weather incalescence incandescence sultriness swelter torridity torridness warmness warmth
    Antonyms:
    cold cool
  1. noun anger, passion
    Synonyms:
    agitation ardor desire earnestness excitement ferocity fervor fever fury impetuosity intensity rage vehemence violence warmth zeal
    Antonyms:
    coolness disinterest frigidity
  1. verb make or become hot
    Synonyms:
    bake bask blaze boil broil calorify chafe char enflame enkindle fire flame flush frizzle fry glow grill grow hot grow warm ignite incandesce incinerate inflame kindle melt oxidate oxidize perspire raise the temperature reheat roast scald scorch sear seethe set on fire singe smelt steam sun swelter tepefy thaw toast warm warm up
    Antonyms:
    cool freeze

Phrasal verbs

  • heat up

    کم‌کم گرم شدن یا کردن

Collocations

Idioms

  • in the heat of the moment

    در اوج عصبانیت، در اوج هیجان، جَوزدگی، لحظه‌ی عصبانیت و هیجان (که فرد ممکن است بدون فکر دست به کاری بزند یا سخنی بگوید)

لغات هم‌خانواده heat

  • verb - intransitive
    heat

ارجاع به لغت heat

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «heat» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/heat

لغات نزدیک heat

پیشنهاد بهبود معانی