گذشتهی ساده:
heatedشکل سوم:
heatedسومشخص مفرد:
heatsوجه وصفی حال:
heatingشکل جمع:
heatsدر انگلیسی بریتانیایی معنای دوم بهجای heat از heating استفاده میشود.
در انگلیسی آمریکایی معنای چهارم بهجای on heat از in heat استفاده میشود.
گرما، حرارت، هرم، داغی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
the stifling heat of Qom
گرمای طاقتفرسای قم
To be cooked at low heat.
با حرارت کم پخته شود.
a heat of 50 degrees
گرمای ۵۰ درجه
The water's heat was intense.
داغی آب شدید بود.
loss of body heat
از دست دادن گرمای بدن
انگلیسی آمریکایی سیستم گرمایش
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The heat in the building was so intense that it felt like a sauna.
سیستم گرمایش ساختمان بهقدری شدید بود که حس یک سونا را داشت.
The heat in the building was turned up to combat the chilly weather.
سیستم گرمایش ساختمان برای مقابله با هوای سرد افزایش یافت.
(در مسابقات) دوره، روند، دور، دورهی مقدماتی، مسابقهی حذفی
They won the first heat.
آنها دور اول را بردند.
The final heat will determine the champion.
دورهی نهایی قهرمان را مشخص خواهد کرد.
انگلیسی بریتانیایی جانورشناسی (on heat) تحریک جنسی، دورهی فَحْلی، دورهی پذیرش
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
The male lion could smell the lioness on heat from a distance.
شیر نر با تحریک جنسی از دور بوی شیر ماده را حس میکند.
The dog was acting more aggressively than usual while on heat.
سگ در دورهی فَحلی شدیدتر از حد معمول رفتار میکرد.
انگلیسی آمریکایی ورزش (در بیسبال) توانایی بالا (برای پرتاب توپ)
The pitcher brought the heat in the final inning.
پرتابکننده با توانایی بالا در پرتاب توپ موفقیت نهایی را به ارمغان آورد.
The team's success depended on their ace's ability to generate heat.
موفقیت تیم به توانایی ستارهشان در داشتن توانایی بالا برای پرتاب توپ بستگی داشت.
گرم شدن یا کردن، داغ شدن یا کردن، جوش آوردن یا آمدن، گداختن، حرارت دادن، شعلهور ساختن، برافروختن
Water heated by the sun.
آب توسط خورشید گرم شد.
If you heat metal it will melt.
اگر به فلز گرما بدهی، گداخته میشود.
The rent also includes heat.
کرایه شامل (هزینهی) گرمسازی هم میشود.
In winter, we heat our houses.
در زمستان خانههای خود را گرم میکنیم.
The room slowly heated.
اتاق کمکم گرم شد.
Heat water until it boils.
آب را گرم کن تا جوش بیاید.
(از حرارت) فاسد شدن، خراب شدن
The milk began to heat on the stove.
شیر روی اجاق شروع به فاسد شدن کرد.
The leftovers will heat if left out too long.
باقیماندهی غذا اگر خیلی طولانی بماند، فاسد میشود.
به هیجان آوردن، تحریک شدن، داغ شدن (بحث)، ملتهب شدن، فحل شدن
His sermon heated us all.
موعظهی او همهی ما را به هیجان آورد.
The topic of abortion generated a lot of heat.
موضوع سقط جنین موجب مباحثات داغی شد.
پزشکی تب
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
The patient was rushed to the hospital due to excessive heat.
بیمار بهدلیل تب بیش از حد به بیمارستان منتقل شد.
Understanding the causes of abnormal heat is essential for effective treatment.
درک علل تب غیرطبیعی برای درمان موثر ضروری است.
آبوهوای گرم، جای گرم
in the heat of Qom
در آبوهوای گرم قم
In the desert, the heat can be overwhelming.
در صحرا، آبوهوای گرم میتواند بسیار طاقتفرسا باشد.
دورهی گرما
The intense heat of summer
دورهی گرمای شدید تابستان
The intense heat caused the pavement to shimmer.
دورهی گرمای شدید باعث درخشش سنگفرش شد.
فیزیک انرژی گرمایی
the sun's heat
انرژی گرمایی خورشید
Scientists measured the heat generated during the chemical reaction.
دانشمندان انرژی گرمایی تولیدشده در طی واکنش شیمیایی را اندازهگیری کردند.
دمای رنگ (با بالاتر رفتن دما رنگ فلز گداخته به آبی مایل به بنفش تبدیل میشود.)
blue heat in metals
دمای رنگ آبی فلزات
The heat of the iron
دمای رنگ آهن
رغبت، شوق، آرزومندی، اشتیاق، (مجازاً) گرما
The intense heat of their love for each other kept them warm even on the coldest nights.
گرمای شدید عشق آنها به یکدیگر حتی در سردترین شبها آنها را گرم نگه میداشت.
The heat of anticipation filled the air as the crowd eagerly awaited the start of the concert.
درحالیکه جمعیت مشتاقانه منتظر شروع کنسرت بودند، شوق انتظار فضا را پر کرد.
گیرودار، بحبوحه، گیراگیر، هنگامه، پیکار، جدال، مخمصه
in the heat of the battle
در گیرودار جنگ
The heat of competition pushed him to excel.
جدال رقابت او را به برتری سوق داد.
(طعم) تندی
I can't handle the intense heat of wasabi.
من نمیتوانم تندی شدید واسابی را تحمل کنم.
I love the heat of jalapenos in my salsa.
عاشق تندی هالاپینو در سس سالسا هستم.
فشار پلیس، حواسجمعی پلیس
The heat was on as the police launched a massive investigation into the crime spree.
فشار پلیس زیاد بود؛ زیرا پلیس تحقیقات گستردهای را در مورد این جنایت آغاز کرد.
The heat intensified as more officers were brought in to crack down on the illegal activity.
حواسجمعی پلیس تشدید شد؛ زیرا افسران بیشتری برای سرکوب این فعالیت غیرقانونی وارد شدند.
فشار، اجبار، زور
The manager applied heat to meet the project's deadline.
مدیر با رسیدن به مهلت پروژه به فشار متوسل شد.
They have put a lot of heat on smugglers.
قاچاقچیان را زیر فشار قرار دادهاند.
She couldn't handle the heat from her demanding peers.
او نمیتوانست اجبار همسالان خود را تحمل کند.
نکوهش، سرزنش، توهین، انتقاد
Despite the heat from his coach, he remained determined to improve.
با وجود سرزنش مربیاش، او مصمم به پیشرفت باقی ماند.
The politician faced intense heat from the media for his controversial statements.
این سیاستمدار بهدلیل اظهارات جنجالی خود با انتقاد شدید رسانهها مواجه شد.
سلاح گرم (قابل حمل)
The criminal brandished his heat during the robbery.
جنایتکار در حین سرقت سلاح گرم خود را به صدا درآورد.
The soldier relied on his heat to protect himself in combat.
سرباز برای محافظت از خود در جنگ به سلاح گرمش تکیه کرد.
کمکم گرم شدن یا کردن
گرمترین هنگام روز
در اوج عصبانیت، در اوج هیجان، جَوزدگی، لحظهی عصبانیت و هیجان (که فرد ممکن است بدون فکر دست به کاری بزند یا سخنی بگوید)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «heat» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/heat