گذشتهی ساده:
ragedشکل سوم:
ragedسومشخص مفرد:
ragesوجه وصفی حال:
ragingشکل جمع:
ragesدیوانگی، خشم، غضب، خروشیدن، میل مفرط، خشمناک شدن، غضب کردن، شدت داشتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I was trembling with rage.
از شدت خشم میلرزیدم.
to fly into a rage
سخت بر آشفتن
She fell into a rage and threw all of the dishes out of the window.
از کوره دررفت و همهی ظرفها را از پنجره بیرون انداخت.
The storm's rage continued for two days.
شور توفان دو روز ادامه داشت.
a rage for power
شهوت قدرت
a rage to live
اشتیاق مفرط به زندگی
He was overcome by a rage of grief.
التهاب اندوه بر او چیره شد.
the current rage for short skirts
رواج جنونآمیز دامن کوتاه
the period when dyeing and curling the hair were all the rage
دورهای که مو رنگکردن و مو فرزدن کاملاً مد شده بود
She is raging over the waste of her small capital.
دربارهی از دسترفتن سرمایهی اندکش سخت بخود میپیچد.
His father raged at him for his carelessness.
پدرش بهدلیل بیدقتی او، سخت بر او برآشفت.
(Dylan Bob)... rage, rage against the dying of the light
... به اعتراض بر مرگ نور آشوب کن، آشوب
The storm is still raging.
توفان هنوز دارد کولاک میکند.
The raging wind fell several trees.
باد شدید چندین درخت را انداخت.
Plague was raging in town.
طاعون در شهر بیداد میکرد.
Revolution raged throughout the country.
در سرتاسر کشور انقلاب غوغا می کرد.
the raging seas
دریای متلاطم
مد، گرایش جنونآمیز، ولع، باب روز
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rage» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rage