شکل جمع:
crazesدیوانه کردن، فکر کسی را مختل کردن، دیوانگی، شور، شوق، ترک، شکاف
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He is crazed by too much drink.
مشروب زیاد او را دیوانه کرده است.
The horses were crazed by thirst and constant shelling.
تشنگی و گلولهباران مداوم اسبها را دیوانه کرده بود.
craze for money
جنون پول
a sudden craze for short skirts
شور و شوق ناگهانی برای دامن کوتاه
She was in a craze with extreme pain.
او از شدت درد حواسش را از دست داده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «craze» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/craze