گذشتهی ساده:
conceitedسومشخص مفرد:
conceitsوجه وصفی حال:
conceitingخودبینی، غرور، خودپسندی، نخوت، کبر
His conceit blinded him to the needs and feelings of others.
خودبینیاش او را در برابر نیازها و احساسات دیگران کور میکرد.
She couldn't stand his conceit.
نمیتوانست غرور او را تحمل کند.
ادبی استعارهی بعید، استعارهی غریب (بهویژه در شعر)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The use of conceit in the poem added depth and complexity to the meaning.
استفاده از استعارهی بعید در شعر بر عمق و پیچیدگی معنا افزود.
Her poem was filled with brilliant conceits.
شعر او مملو از استعارههای بعید استادانه بود.
اندیشه، فکر، تصور (شخصی)
She had a conceit that she was destined for greatness.
اندیشهاش این بود که سرنوشت بزرگی در انتظار اوست.
His conceit was that he was the smartest person in the room.
تصور او این بود که او باهوشترین فرد اتاق است.
قدیمی اندیشیدن، تصور کردن
I conceit a future where everyone lives in harmony.
آیندهای را تصور میکنم که در آن همه با همصدایی زندگی میکنند.
He conceits a romantic proposal to his girlfriend.
به پیشنهادی عاشقانه به دوستدخترش میاندیشد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «conceit» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/conceit