فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Complacency

kəmˈpleɪsnsi kəmˈpleɪsnsi

توضیحات:

همچنین در معنای اول می‌توان از complacence به‌ جای complacency استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable

بی‌خیالی، آسودگی خیال، خوش‌خیالی

Instead of complacency we must try to be even more successful than this.

به‌جای بی‌خیالی، باید بکوشیم از این هم موفق‌تر باشیم.

His complacency in his job led to missed opportunities for advancement.

خوش‌خیالی او در شغلش منجر به از دست رفتن فرصت‌های پیشرفت شد.

noun uncountable

از خود راضی بودن، غرور کاذب، احساس غرور، خوشنودی از خود، خودخوشنودی، خودپسندی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

Complacency can hinder personal growth and development.

از خود راضی بودن می‌تواند مانع رشد و پیشرفت شخصی شود.

Complacency can be a subtle yet dangerous trap to fall into.

غرور کاذب می‌تواند تله‌ای فریب‌آمیز و در عین حال خطرناک برای افتادن در آن باشد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد complacency

  1. noun contentment
    Synonyms:
    satisfaction sense of security smugness

ارجاع به لغت complacency

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «complacency» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/complacency

لغات نزدیک complacency

پیشنهاد بهبود معانی