با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Complacency

kəmˈpleɪsnsi kəmˈpleɪsnsi
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین در معنای اول می‌توان از complacence به‌ جای complacency استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
بی‌خیالی، آسودگی خیال، خوش‌خیالی
- Instead of complacency we must try to be even more successful than this.
- به‌جای بی‌خیالی، باید بکوشیم از این هم موفق‌تر باشیم.
- His complacency in his job led to missed opportunities for advancement.
- خوش‌خیالی او در شغلش منجر به از دست رفتن فرصت‌های پیشرفت شد.
noun uncountable
از خود راضی بودن، غرور کاذب، احساس غرور، خوشنودی از خود، خودخوشنودی، خودپسندی
- Complacency can hinder personal growth and development.
- از خود راضی بودن می‌تواند مانع رشد و پیشرفت شخصی شود.
- Complacency can be a subtle yet dangerous trap to fall into.
- غرور کاذب می‌تواند تله‌ای فریب‌آمیز و در عین حال خطرناک برای افتادن در آن باشد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد complacency

  1. noun contentment
    Synonyms: smugness, satisfaction, sense of security

ارجاع به لغت complacency

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «complacency» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/complacency

لغات نزدیک complacency

پیشنهاد بهبود معانی