فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Complacent

kəmˈpleɪsnt kəmˈpleɪsnt

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

ازخودراضی، ازخودمتشکر، خودخشنود، خودپسند، مغرور، غره

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

Success has made him complacent.

موفقیت او را غره کرده است.

A complacent mindset can hinder personal growth and development.

یک طرز تفکر ازخودراضی می‌تواند مانع رشد و پیشرفت شخصی شود.

adjective

سربه‌راه، حرف‌شنو، با ادب، خوش‌رو، مهربان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

His complacent smile made everyone feel at ease during the meeting.

لبخند مهربان او در طول جلسه باعث شد همه احساس راحتی کنند.

His complacent nature often resulted in others taking advantage of his willingness to help.

ذات حرف‌شنوی او اغلب باعث می‌شد که دیگران از تمایل او به کمک سوء‌استفاده کنند.

adjective

بی‌تفاوت، بی‌توجه، بی‌علاقه

His complacent attitude towards the project worried his teammates.

برخورد بی‌توجه او نسبت به پروژه، هم‌تیمی‌هایش را نگران کرد.

Despite the warnings, he remained complacent about the potential risks.

باوجود هشدارها، او نسبت به خطرات احتمالی بی‌تفاوت بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد complacent

  1. adjective contented
    Synonyms:
    happy satisfied pleased gratified contented easy-going serene confident self-assured unconcerned self-satisfied self-contented self-pleased self-possessed conceited smug egoistic egotistic obsequious self-righteous
    Antonyms:
    dissatisfied discontented discontent concerned

ارجاع به لغت complacent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «complacent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/complacent

لغات نزدیک complacent

پیشنهاد بهبود معانی