گذشتهی ساده:
discontentedشکل سوم:
discontentedسومشخص مفرد:
discontentsوجه وصفی حال:
discontentingشکل جمع:
discontentsنارضایتی، ناخشنودی، گله، شکایت، ناخشنود کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His discontent with his marriage and his job led to his suicide.
نارضایتی او از زناشویی و شغلش موجب خودکشی او گردید.
The customers showed their discontent by whistling.
مشتریان با سوت کشیدن ناخرسندی خود را نشان دادند.
Bad food and low pay had discontented the soldiers.
غذای بد و حقوق کم سربازان را ناراضی کرده بود.
His sole discontent was the lack of a job.
یگانه علت ناخشنودی او نداشتن شغل بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «discontent» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/discontent