صفت تفضیلی:
more miserableصفت عالی:
most miserableبدبخت، تیرهروز، تیرهبخت، سیاهبخت، نگونبخت، فلکزده
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
They were a group of miserable human beings who had been put to forced labor.
آنها گروهی از انسانهای فلکزده بودند که به بیگاری گرفته شده بودند.
He was a lonely, miserable man.
او مردی نگونبخت و تنها بود.
ناخوشایند، ناراحتکننده، ملالآور
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
When will this miserable weather change?
این هوای ناراحتکننده کی تغییر خواهد کرد؟
I had a miserable experience at the dentist's office today.
امروز تجربهی ناخوشایندی در مطب دندانپزشک داشتم.
پست، بد، نامرغوب، ناچیز، بیخود
a miserable performance
اجرای بد
He died a miserable death.
با وضع بسیار بدی مرد.
They were struggling to raise their miserable incomes.
آنها تلاش میکردند که درآمدهای ناچیز خود را بالا ببرند.
شرمآور، خجالتآور
his miserable treatment of his own children
رفتار شرمآور او نسبت به فرزندانش
It was a miserable experience to forget my lines during the school play.
فراموش کردن دیالوگهایم در نمایش مدرسه تجربهی خجالتآوری بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «miserable» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/miserable