با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Miserable

ˈmɪzrəbl ˈmɪzrəbl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more miserable
  • صفت عالی:

    most miserable

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
بدبخت، تیره‌روز، تیره‌بخت، سیاه‌بخت، نگون‌بخت، فلک‌زده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- They were a group of miserable human beings who had been put to forced labor.
- آن‌ها گروهی از انسان‌های فلک‌زده بودند که به بیگاری گرفته شده بودند.
- He was a lonely, miserable man.
- او مردی نگون‌بخت و تنها بود.
adjective
ناخوشایند، ناراحت‌کننده، ملال‌آور
- When will this miserable weather change?
- این هوای ناراحت‌کننده کی تغییر خواهد کرد؟
- I had a miserable experience at the dentist's office today.
- امروز تجربه‌ی ناخوشایندی در مطب دندان‌پزشک داشتم.
adjective
پست، بد، نامرغوب، ناچیز، بیخود
- a miserable performance
- اجرای بد
- He died a miserable death.
- با وضع بسیار بدی مرد.
- They were struggling to raise their miserable incomes.
- آن‌ها تلاش می‌کردند که درآمدهای ناچیز خود را بالا ببرند.
adjective
شرم‌آور، خجالت‌آور
- his miserable treatment of his own children
- رفتار شرم‌آور او نسبت به فرزندانش
- It was a miserable experience to forget my lines during the school play.
- فراموش کردن دیالوگ‌هایم در نمایش مدرسه تجربه‌ی خجالت‌آوری بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد miserable

  1. adjective unhappy, depressed
    Synonyms: afflicted, agonized, ailing, anguished, brokenhearted, crestfallen, dejected, desolate, despairing, despondent, destroyed, disconsolate, discontented, distressed, doleful, dolorous, down, downcast, down in the mouth, forlorn, gloomy, heartbroken, hopeless, hurt, hurting, ill, injured, in pain, melancholy, mournful, on a downer, pained, pathetic, pitiable, racked, rueful, ruthful, sad, sick, sickly, sorrowful, strained, suffering, tormented, tortured, tragic, troubled, woebegone, wounded, wretched
    Antonyms: cheerful, elated, happy, joyful, merry
  2. adjective destitute, shabby
    Synonyms: abject, bad, contemptible, deplorable, despicable, detestable, disgraceful, godforsaken, impoverished, indigent, inferior, lamentable, low, meager, mean, needy, paltry, pathetic, penniless, piteous, pitiable, poor, poverty-stricken, sad, scanty, scurvy, shameful, sordid, sorry, squalid, tragic, vile, worthless, wretched
    Antonyms: generous, rich, wealthy

ارجاع به لغت miserable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «miserable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/miserable

لغات نزدیک miserable

پیشنهاد بهبود معانی