ناچیز، اندک، بیارزش، مسخره، قابل چشمپوشی، بسیار کم (پول)
She was disappointed to find that her savings were just a paltry sum.
وقتی فهمید پساندازش فقط مبلغی ناچیز است، ناامید شد.
The charity received only a paltry donation despite the urgent need.
مؤسسهی خیریه باوجود نیاز فوری، کمکهزینهی بسیار کمی دریافت کرد.
a paltry sum
چندر قاز
بیارزش، بیکیفیت، سطحی، پیشپاافتاده، مسخره، کممایه، ناچیز، بیاهمیت، بچگانه، مبتذل
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Those paltry houses they are building are unfit for occupation.
آن خانههای بیکیفیتی که آنها میسازند، قابلسکونت نیست.
His paltry effort on the project disappointed the whole team.
تلاش مسخرهی او در پروژه، تمام اعضای تیم را ناامید کرد.
a paltry trick
ترفند نابکارانه
paltry excuses
بهانههای بیخود
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «paltry» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/paltry