صفت تفضیلی:
shabbierصفت عالی:
shabbiestپست، دون، نخنما، کهنه، ژنده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a beggar in shabby clothes
یک گدا با لباس ژنده
an unshaven, shabbily dressed man
پیرمردی ریش نتراشیده و ژندهپوش
shabby, unpainted cabins
کلبههای قراضه و رنگ و رو رفته
a shabby old building
یک ساختمان قدیمی و لق و پلق
a shabby gift
هدیهی ناقابل
the shabby salary of a teacher
حقوق ناچیز یک معلم
They were the shabbiest villains in history.
آنان پستترین اراذل تاریخ بودند.
Guests complained about the shabby way in which they had been treated.
مهمانان از رفتار بیشرمانهای که نسبت به آنان شده بود، شکایت داشتند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «shabby» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shabby