سومشخص مفرد:
dilapidatesوجه وصفی حال:
dilapidatingمخروبه، کلنگی، خرابه، ویران، اوراق، دربوداغون، فرسوده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a dilapidated caravanserai
کاروانسرای ویران
The dilapidated bridge was deemed unsafe for pedestrian traffic.
پل فرسوده برای تردد عابران پیاده ناامن تلقی شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dilapidated» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dilapidated