صفت تفضیلی:
tackierصفت عالی:
tackiestبیکیفیت، ارزان، بیکلاس، رنگورورفته، نخنما، کهنه، بددوخت، بنجل، خز، ضایع
tacky clothes
لباسهای رنگورورفته
His choice of wallpaper was incredibly tacky and outdated.
انتخاب کاغذدیواری او بهطرزی باورنکردنی بیکلاس و قدیمی بود.
چسبناک، تر و چسبنده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The paint is still tacky to the touch.
به رنگ که دست میزنی، هنوز چسبناک است.
tacky ink
مرکب تر و چسبنده
بدتیپ، بدلباس
a tacky lady
خانمی بدلباس
She wore a tacky sweater that clashed with her elegant dress pants.
او یک ژاکت بدتیپی پوشیده بود که با دامن شیک او تضاد داشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tacky» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tacky