گر، مبتلا به جرب، مبتلا به گری، جربدار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
one mangy goat makes the whole flock mangy
یک بز گر گله را گر میکند
a mangy restaurant
یک رستوران کثیف
a mangy lawn
چمن کمپشت و بد
an old man with mangy hair
پیرمردی با موهای کمپشت و ژولیده
I sat on a mangy rug.
روی یک فرش کهنه و نخنما نشستم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mangy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mangy