فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Broken-down

daʊn ˈbrəʊkənˌdaʊn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

  • adjective
    (در اثر پیری یا بیماری یا فقر و غیره) فرسوده، از کار افتاده، علیل
  • adjective
    بی‌فایده، به‌دردنخور، خراب
    • - broken-down machinery
    • - ماشین‌آلات خراب
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد broken-down

  1. adjective dilapidated
    Synonyms: battered, in disrepair, old, bedraggled, decrepit, deteriorated, infirm, unsound, seedy, falling apart, threadbare, neglected, shabby, ramshackle, run-down
    Antonyms: intact, solid, sound, well-kept, sturdy

ارجاع به لغت broken-down

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «broken-down» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/broken-down

لغات نزدیک broken-down

پیشنهاد بهبود معانی