شکل جمع:
solidsصفت تفضیلی:
more solidصفت عالی:
most solidمحکم، سخت، سفت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
a solid punch
مشت محکم
The table was made of solid oak.
میز از بلوط سخت ساخته شده بود.
a solid structure
سازهی محکم
خالص، ناب (طلا و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The solid gold necklace shone in the sunlight.
گردنبند طلای خالص زیر نور خورشید میدرخشید.
The thief stole the solid silver candlesticks from the wealthy couple's home.
دزد شمعدانهای نقرهی ناب را از خانهی این زوج ثروتمند دزدید.
جامد
liquid and solid fuel
سوختهای مایع و سوختهای جامد
municipal solid waste
پسماند جامد شهری
Ice is solid water.
یخ، آب جامد است.
غذا و آشپزی جامد، غیرمایع
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی غذا و آشپزی
Babies should start eating solid food around six months of age.
نوزادان باید از شش ماهگی شروع به خوردن غذای جامد کنند.
The doctor recommended a diet of solid food for the patient recovering from surgery.
این پزشک رژیم غذایی حاوی مواد غذایی غیرمایع را برای بهبود بیمار پس از جراحی توصیه کرد.
مستحکم، محکم، استوار، قرصومحکم
solid reasoning
استدلال مستحکم
The lawyer presented solid evidence in court to prove his client's innocence.
این وکیل برای اثبات بیگناهی موکلش شواهد قرصومحکمی را در دادگاه ارائه کرد.
a solid friendship
دوستی استوار
پیوسته، تمام، بدون توقف، یکسره، لاینقطع
She talked for a solid hour.
یک ساعت تمام حرف زد.
The solid rain lasted for hours.
باران بیوقفه ساعتها ادامه داشت.
هندسه جسم سهبعدی، شکل فضایی، جسم صلب
A cube is a solid.
مکعب جسمی سهبعدی است.
A pyramid is a solid.
هرم شکلی فضایی است.
مادهی جامد، جماد، چیز جامد، (در جمع) جامدات، جمادات
The chocolate bar is a solid.
شکلات تختهای جامد بود.
The scientist studied the properties of various solids.
این دانشمند خواص جامدات مختلف را بررسی کرد.
غذا و آشپزی غذای سفت، غذای جامد (معمولاً بهصورت جمع میآید)
I prefer to eat solids for breakfast.
ترجیح میدهم برای صبحانه غذای جامد بخورم.
The doctor recommended that the patient consume more solids in their diet to improve their digestion.
پزشک توصیه کرد که بیمار برای بهبود هضم غذا، غذاهای سفت بیشتری را در رژیم غذاییاش مصرف کند.
هندسه سهبعدی
prisms and other solid figures
منشور و سایر اجسام سهبعدی
قابلاطمینان، قابلاعتماد
My friend is a solid person.
دوستم فردی قابلاطمینان است.
The solid employee always completes her work on time.
کارمند قابلاعتماد همیشه کارش را بهموقع انجام میدهد.
قاطع (رأی)
a solid vote in his favor
رأی یکپارچه به سود او
یکدست، یکپارچه (رنگ)
solid blue
آبی یکدست
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «solid» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/solid