آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Solid

    ˈsɑːlɪd ˈsɒlɪd

    شکل جمع:

    solids

    صفت تفضیلی:

    more solid

    صفت عالی:

    most solid

    معنی solid | جمله با solid

    adjective B2

    محکم، سخت، سفت

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    a solid punch

    مشت محکم

    The table was made of solid oak.

    میز از بلوط سخت ساخته شده بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a solid structure

    سازه‌ی محکم

    adjective

    خالص، ناب (طلا و غیره)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    The solid gold necklace shone in the sunlight.

    گردن‌بند طلای خالص زیر نور خورشید می‌درخشید.

    The thief stole the solid silver candlesticks from the wealthy couple's home.

    دزد شمعدان‌های نقره‌ی ناب را از خانه‌ی این زوج ثروتمند دزدید.

    adjective

    جامد

    liquid and solid fuel

    سوخت‌های مایع و سوخت‌های جامد

    municipal solid waste

    پسماند جامد شهری

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Ice is solid water.

    یخ، آب جامد است.

    adjective

    غذا و آشپزی جامد، غیرمایع

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

    مشاهده

    Babies should start eating solid food around six months of age.

    نوزادان باید از شش ماهگی شروع به خوردن غذای جامد کنند.

    The doctor recommended a diet of solid food for the patient recovering from surgery.

    این پزشک رژیم غذایی حاوی مواد غذایی غیرمایع را برای بهبود بیمار پس از جراحی توصیه کرد.

    adjective

    مستحکم، محکم، استوار، قرص‌ومحکم

    solid reasoning

    استدلال مستحکم

    The lawyer presented solid evidence in court to prove his client's innocence.

    این وکیل برای اثبات بی‌گناهی موکلش شواهد قرص‌ومحکمی را در دادگاه ارائه کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a solid friendship

    دوستی استوار

    adjective

    پیوسته، تمام، بدون توقف، یکسره، لاینقطع

    She talked for a solid hour.

    یک ساعت تمام حرف زد.

    The solid rain lasted for hours.

    باران بی‌وقفه ساعت‌ها ادامه داشت.

    noun countable

    هندسه جسم سه‌بعدی، شکل فضایی، جسم صلب

    A cube is a solid.

    مکعب جسمی سه‌بعدی است.

    A pyramid is a solid.

    هرم شکلی فضایی است.

    noun countable

    ماده‌ی جامد، جماد، چیز جامد، (در جمع) جامدات، جمادات

    The chocolate bar is a solid.

    شکلات تخته‌ای جامد بود.

    The scientist studied the properties of various solids.

    این دانشمند خواص جامدات مختلف را بررسی کرد.

    noun countable

    غذا و آشپزی غذای سفت، غذای جامد (معمولاً به‌صورت جمع می‌آید)

    I prefer to eat solids for breakfast.

    ترجیح می‌دهم برای صبحانه غذای جامد بخورم.

    The doctor recommended that the patient consume more solids in their diet to improve their digestion.

    پزشک توصیه کرد که بیمار برای بهبود هضم غذا، غذاهای سفت بیشتری را در رژیم غذایی‌اش مصرف کند.

    adjective

    هندسه سه‌بعدی

    prisms and other solid figures

    منشور و سایر اجسام سه‌بعدی

    adjective

    قابل‌اطمینان، قابل‌اعتماد

    My friend is a solid person.

    دوستم فردی قابل‌اطمینان است.

    The solid employee always completes her work on time.

    کارمند قابل‌اعتماد همیشه کارش را به‌موقع انجام می‌دهد.

    adjective

    قاطع (رأی)

    a solid vote in his favor

    رأی یکپارچه به سود او

    adjective

    یکدست، یکپارچه (رنگ)

    solid blue

    آبی یکدست

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد solid

    1. adjective hard, dimensional
      Synonyms:
      strong firm dense heavy fixed stable sound compact secure substantial thick tight physical concrete material consolidated rooted set concentrated compacted massed dimensional sturdy rock rocklike close hefty hulk husky hunk brick wall unshakable
      Antonyms:
      soft liquid fluid gaseous vaporous insubstantial
    1. adjective continuous, complete
      Synonyms:
      steady regular uninterrupted unbroken continued firm stable united complete unanimous consecutive agreed undivided consentient unmixed unalloyed like a rock set in stone brick wall
      Antonyms:
      incomplete divided broken incontinuous intermittent
    1. adjective dependable, reliable
      Synonyms:
      trustworthy reliable sound good genuine real valid satisfactory satisfying constant decent serious sensible levelheaded sober upright upstanding worthy law-abiding pure estimable trusty steadfast stalwart cogent
      Antonyms:
      unreliable untrustworthy undependable vulnerable tenuous

    لغات هم‌خانواده solid

    noun
    solid, solidarity, solidity, solidification
    adjective
    solid
    verb - transitive
    solidify
    adverb
    solidly

    سوال‌های رایج solid

    شکل جمع solid چی میشه؟

    شکل جمع solid در زبان انگلیسی solids است.

    صفت تفضیلی solid چی میشه؟

    صفت تفضیلی solid در زبان انگلیسی more solid است.

    صفت عالی solid چی میشه؟

    صفت عالی solid در زبان انگلیسی most solid است.

    ارجاع به لغت solid

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «solid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/solid

    لغات نزدیک solid

    • - solicitous
    • - solicitude
    • - solid
    • - solid angle
    • - solid fuel
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    sole gyration required scribbler oleato carrot and stick add fuel to the fire crookery crooked linger chess fiend secondary Seattle seasoning غاز تزویر مضیقه ترغیب کردن مقدونیه مغایرت مقاربت مغایر مقیم مغازله مقاوله نامه مذاکره مذاکره کردن تزکیه ذکاوت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.