امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Liquid

ˈlɪkwɪd ˈlɪkwɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    liquids
  • صفت تفضیلی:

    more liquid
  • صفت عالی:

    most liquid

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective countable B1
مایع، روان، آبگونه، چیز آبکی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Liquid nitrogen boils at a very low temperature.
- نیتروژن مایع در دمای بسیار پایین به جوش می‌آید.
- Air is fluid while water is both fluid and liquid.
- هوا سیال است درصورتی که آب هم سیال است هم مایع.
adjective
روان، سلیس
- liquid verse
- شعر روان
adjective
اقتصاد نقد، نقدینه link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

مشاهده
- liquid deficiency
- کمبود نقدینه
- liquid assets
- دارایی‌های نقد
noun countable
مایع
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد liquid

  1. adjective fluid, flowing, melting
    Synonyms:
    aqueous damp deliquescent dissolvable dissolved dulcet fluent fluidic fusible ichorous juicy liquefied liquescent liquiform luscious mellifluent mellifluous mellow meltable melted moist molten moving pulpy running runny sappy serous smooth soft solvent splashing succulent thawed thin uncongealed viscous watery wet
    Antonyms:
    close condensed dense firm hard solid
  1. adjective readily available
    Synonyms:
    convertible fluid free marketable negotiable quick ready realizable usable
    Antonyms:
    frozen unavailable
  1. noun fluid
    Synonyms:
    aqua aqueous material broth elixir extract flow flux goo goop juice liquor melted material nectar sap secretion slop solution swill
    Antonyms:
    solid

ارجاع به لغت liquid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «liquid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/liquid

لغات نزدیک liquid

پیشنهاد بهبود معانی