با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Goo

ɡuː ɡuː
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable informal
    چیز چسبناک، چیز نوچ، ماده‌ی چسبناک
    • - The scientist analyzed the goo under a microscope.
    • - دانشمند ماده‌ی چسبناک را زیر میکروسکوپ بررسی کرد.
    • - muddy goo
    • - ماده‌ی چسبناک و گل‌آلود
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد goo

  1. noun sticky substance
    Synonyms: crud, glop, gook, guck, gunk, muck, ooze, sludge, slush, yuck

ارجاع به لغت goo

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «goo» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/goo

لغات نزدیک goo

پیشنهاد بهبود معانی