جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم متن
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
اطلاعات بیشتر
نرمافزار iOS
اطلاعات بیشتر
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
لغات جستوجو شده
وبلاگ
معنی و نمونهجملهها
مترادف و متضاد
Goo
ɡuː
ɡuː
آخرین بهروزرسانی:
۱۰ آبان ۱۴۰۲
Informal
Uncountable
Noun
چیز چسبناک، چیز نوچ، مادهی چسبناک
- The scientist analyzed the goo under a microscope.
- دانشمند مادهی چسبناک را زیر میکروسکوپ بررسی کرد.
- muddy goo
- مادهی چسبناک و گلآلود
پیشنهاد و بهبود معانی
تبلیغات
(تبلیغات را حذف کنید)
مترادف و متضاد goo
Noun
sticky substance
Synonyms:
crud, glop, gook, guck, gunk, muck, ooze, sludge, slush, yuck
لغات نزدیک goo
-
gonorrheal
-
gonzo
- goo
-
goo-goo
-
goo-goo eyes
پیشنهاد و بهبود معانی
دریافت فست دیکشنری از طریق اپاستور
دانلود مستقیم فست دیکشنری