چیز چسبناک، مادهی چسبنده، مادهی لزج، چیز نوچ
The scientist analyzed the goo under a microscope.
دانشمند مادهی چسبناک را زیر میکروسکوپ بررسی کرد.
She couldn't separate the goo stuck to her shoe.
او نتوانست مادهی چسبندهای که به کفشش چسبیده بود را جدا کند.
چُسناله، احساسات غلوآمیز، نالهی دروغین، احساسات آبکی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her speech was nothing but goo, lacking any real substance or impact.
سخنرانی او چیزی جز چُسناله نبوده و فاقد هرگونه محتوای واقعی یا تأثیر بود.
I can't handle this goo in romance novels; I prefer something more realistic.
نمیتوانم احساسات غلوآمیز رمانهای عاشقانه را تحمل کنم؛ چیزی واقعیتر را ترجیح میدهم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «goo» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/goo