آخرین به‌روزرسانی:

Broth

brɒːθ brɒθ

شکل جمع:

broths

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable

غذا و آشپزی گوشتابه، سوپ آبکی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

مشاهده

The chicken broth was simmered for hours.

گوشتابه‌ی مرغ ساعت‌ها جوشانده شد.

too many cooks spoil the broth

آشپز که دو تا شد آش یا شور می‌شود یا بی‌نمک

noun

(آزمایشگاه) محیط کشت (مایع)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The bacteria multiplied rapidly in the broth.

باکتری‌ها به‌سرعت در محیط کشت تکثیر شدند.

The broth was carefully sterilized before being used in the experiment.

محیط کشت قبل از استفاده در آزمایش به‌دقت استریل شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد broth

  1. noun soup, usually clear
    Synonyms:
    soup stock fluid brew concoction potage pottage bouillon puree chowder gumbo borscht vichyssoise consommé dishwater elixir decoction distillation porridge olio potpourri hodge-podge splash

ارجاع به لغت broth

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «broth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/broth

لغات نزدیک broth

پیشنهاد بهبود معانی