Brother

ˈbrʌðər ˈbrʌðə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    brothers

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun interjection countable A1
برادر، هم‌قطار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- I have two brothers.
- من دو برادر دارم.
- Hassan and his college brothers
- حسن و برادران دانشگاهی‌اش
- He thought all blacks were his soul brothers.
- او فکر می‌کرد همه‌ی سیاهان برادران روحی او هستند.
- Hey, brother, can you spare ten tomans?
- ای برادر، ده تومان می‌دهی؟
- Brother Michael is sick today.
- برادر میخائیل امروز مریض است.
- Oh, brother! I flunked again!
- ای بابا، دوباره رفوزه شدم!
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brother

  1. noun male sibling
    Synonyms: blood brother, kin, kinsperson, relation, relative, twin
    Antonyms: sister

لغات هم‌خانواده brother

ارجاع به لغت brother

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brother» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/brother

لغات نزدیک brother

پیشنهاد بهبود معانی